167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • که در عين فنا بينم ترا من
    فنا دانم يقين اسرار روشن
  • عيانت کرده با ما دمادم
    از آن در فناي عشق خرم
  • از اين پرده که در کون و مکانست
    هزاران شور اينجا و فغان است
  • دريدي پرده ما در جهان تو
    پس آنگه کرديم شور و فغان تو
  • جمالت از پس پرده عيان است
    از آن شور اناالحق در جهانست
  • از آن شور اناالحق در نمود است
    که رخسار تو ديدارم نمود است
  • از آن شور اناالحق خاست در دل
    که ديدار عيانم هست حاصل
  • از آن شور اناالحق خاست در جان
    که پيدا گشت اين اسرار پنهان
  • چه چيزي جمله در جملگي گم
    همه قطره توئي اعيان قلزم
  • از آنت دمبدم من بحر خوانم
    که در بحر تو من غواص زانم
  • توي از وصف خود آگاه و کس نه
    بجز تو در جهان فرياد رس نه
  • توئي در وصف خود پيوسته گويا
    توئي مر ذات خود پيوسته جويا
  • تو بيشک واقفي بر درد عشاق
    توئي در آخرين مر مرد عشاق
  • تو بيشک واقفي در عين هستي
    نمود ذات خود خود ميپرستي
  • تو بيشک در درون جان حقيقت
    بخود پيدا ز جان پنهان حقيقت
  • توئي گفته اناالحق در جهان تو
    توئي هستي همه کون و مکان تو
  • برافکن پرده ورنه من کنم باز
    که خواهم گشت در راه تو جانباز
  • جمال خويش کن اظهار ما را
    بکن در عشق برخوردار ما را
  • دل عشاق در ذاتت اسير است
    رخش مهر است يا بدر منير است
  • دل عشاق افتاده است در خون
    که تااز پرده کي آئي تو بيرون
  • نه چندانست وصلت در دل و جان
    که بتوان گفت اينجاگاه آسان
  • دمي وصلي ز کل بخشم دراينجا
    که بيشک ناشده وصلم در اينجا
  • وصال کل دهم تا جان فشانم
    حقيقت چون در ايندو جان فشانم
  • دو عالم منتظر در عين رازم
    که تا جان و جهان چون بر تو بازم
  • دو عالم منتظر در حضرت تو
    مرا بينند اندر قربت تو