167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • اگر امروز بيني روي جانان
    بماني تا ابد در کوي جانان
  • وصالي بخش جانت را درينراه
    که تا بيند در اينجاگه رخ شاه
  • وصالي بخش جان مانده در غم
    که تا اينجا به بيند يار همدم
  • وصالي بخش جان از ديد جانان
    که بيند در يقين توحيد جانان
  • وصالي بخش تا جان راز بيند
    همي نقاش در خود باز بيند
  • وصالي بخش جانت در سوي دل
    که تا با دل شوي از يار واصل
  • وصالي بخش جانرا در وفايت
    که تا مي بنگرد ديد لقايت
  • تمامت از تو پيدا و تو از خويش
    حجابي از جمال آورده در پيش
  • چنان در جستجويت عقل مانده
    که دست از جان و از دل برفشانده
  • رخي بنماي و جان بنما بشادي
    که جانرا در دلم دادي بدادي
  • رخي بنماي تا جان برفشانم
    که جز اين نيست در عين روانم
  • چو شور است اينکه در بازار عشق است
    نگر منصور بين بردار عشق است
  • چه شور است اينکه در جان جهان است
    مگر منصور بين عين العيان است
  • چه شوراست اين مگر صاحب فرانست
    که در گفتار کل عين العيانست
  • چه شور است اين بگو تا من بدانم
    ز شو و گفت در روي جهانم
  • چه شور است اينکه در درياي عشق است
    مگر منصور ناپرواي عشق است
  • توئي ايذات بيچون در يقين تو
    يقين مي بينم از عين اليقين تو
  • توئي منصور ورنه او که باشد
    بجز تو در جهان جز او که باشد
  • توئي منصور در ديدار اينجا
    نمودار از تو پرده دار اينجا
  • توئي منصور در عين العياني
    نموده کل ز خود راز نهاني
  • نبودم بي توام من يکدم ايدوست
    کنون مي بينمت چون مغز و در پوست
  • ترا من جان شيرين دانم ايدل
    که مقصود مني در هر دو حاصل
  • خريداري تو مائيم از دل و جان
    که در راهت ببازم ديده و جان
  • ازان تست اين هم در حقيقت
    سخن کي باز گويم از طيعت
  • طبيعت شد خجل در گفتگويت
    از آن مي ميرم اندر آرزويت