167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • بنام و ننگ در مکري بمانده
    ز سر عشق يک نکته نخوانده
  • اگر رويت حقيقت در خدايست
    ابا او باش کو خود رهنمايست
  • طمع زين ناگهان آخر ببر تو
    شنو اين نکتهاي همچو در تو
  • بجز حق اينهمه باطل شناسم
    از اينان کي در اينمعني هراسم
  • چو ذات حق در ايشانست موجود
    مرا آن ذات بد از جمله مقصود
  • که چندي درميانه اينچنين اند
    گمان در پيش کرده بي يقين اند
  • درين ره مر مرا داده است تحقيق
    همي بينم در اينجا اهل توفيق
  • مر اين اسرار ايشيخ جهان تو
    هميگويم که هستي در ميان تو
  • نميدانند هر چندي سر از پاي
    رموز ما در اينجاگاه بگشاي
  • حقيقت ديده ام هم مغز و هم پوست
    اگرچه در حقيقت اينهمه اوست
  • نظام کار عالم ار بدانست
    که نيکان را عياني در عيانست
  • چنين افتاده از شرع در فرع
    که تا تو بازداني اصل با فرع
  • که ره بسبوده ايد اندر خدائي
    شما را مي نه بينم در خدائي
  • ز عزلت يافتم اسرارها کل
    از آنم در همه ديدارها کل
  • اگر عزلت گزيني همچو عنقا
    تو در خلوت شوي ايشيخ يکتا
  • اگر عزلت گزيدي در خودي تو
    برون آيي ز نيکي و بدي تو
  • جهان و هر چه در روي جهان است
    همه از ذات حق عکسي عيان است
  • جهان بيگانه دان ايشيخ اينجا
    در آن ديوانه دان شيخ اينجا
  • جهان بگذار شيخ و در نهان شو
    چو کردي پشت بر وي جان جانشو
  • جهان بگذار شيخ و راستي کن
    ز ديد او نظر در کاستي کن
  • جهان بگذار تا جاويد گردي
    تو در عين عيان خورشيد گردي
  • جهان بگذار و در يکي قدم زن
    وگرنه راه مردان قدم زن
  • ره مردان طلب تا ديد يابي
    عيان ذات در توحيد يابي
  • ره مردان طلب تا در نمودت
    نمايند از حقيقت بود بودت
  • ره مردان طلب در شادکامي
    چرا اندر پي ننگي و نامي