167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • چو مردي زنده ماني در بر يار
    ترا آن يار هر دم هست دلدار
  • چو مردي زنده ماني در خداوند
    شوي فارغ ز چون و آنگاه از چند
  • همه از مرگ ترسانند چون بيد
    که کي ذره رسد در سوي خورشيد
  • نه مرگست اين حقيقت شيخ عالم
    که سالک ميرسد در بود آندم
  • هر آن کو مرگ اينجا ديد اعيان
    بماند تا ابد در عشق پنهان
  • هر آنکو مرگ اينجا ديد راحت
    رسيد از عشق در عين سعادت
  • حيات طيبه در مرگ درياب
    بکن بود خود اينجا ترک درياب
  • ز مردن ميرسي سوي حياتت
    در آن باقي بود عين نجاتت
  • خبر در مرگ يابي واصل کل
    حقيقت مرگ را بين حاصل کل
  • بمردم تا بماندم جاودان من
    شدم در جاوداني جان جان من
  • بمردم تا شدم از خود خبردار
    از آن اسرار کل گفتم در ايندار
  • چرا دل بسته در درد و دررنج
    نتازي هيچ اندر سوي اين گنج
  • چرا دل بسته در عين خواري
    از آن پرگار سيرت برقراري
  • چرا اندوه تست از شادماني
    که در دنيا کني آخر نداني
  • ترا آخر ز شادي چيست آخر
    که در دنيا نخواهي زيست آخر
  • اگر صد سال ماني مرد خواهي
    اگر هستي گدا در پادشاهي
  • اگر صد سال ماني در جهانت
    ببايد رفتن از اينجا جهانت
  • اگر صد سال ماني در حقيقت
    حقيقت محو خواهد شد طبيعت
  • ببايد مرد ازين صورت يقين شيخ
    تو باش از مرگ در عين اليقين شيخ
  • همه ذرات خواهانند في الله
    در آخر جمله از محو هوالله
  • در آخر راحتست از ذات تحقيق
    يکي خواهد شدن ذرات تحقيق
  • در آخر رستگاري سوي ذاتست
    يقين ميدان که دنيا کوي ذاتست
  • در آخر رستگاري ديد خواهي
    چنان خواهم که کل توحيد خواهي
  • يکي ديد است از آنشو درعيان گم
    که در آن ميشود جان و جهان گم
  • در اينجا گر بجان پيوند جوئي
    همه با تست اينجا پس چه جوئي