167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • اگرچه سالک خوب ظريف است
    دمادم در همه کاري لطيف است
  • ممان در عقل گر تو مرد راهي
    وگرنه اندرين منزل بکاهي
  • چو عشق خانه آمد در خرابي
    ز بيت او بتابد آفتابي
  • تو اندر عشق شو محو هوالله
    دمي زن هر زمان در ماسوي الله
  • در ايمان کوش اندر جام مستي
    چو بشکستي ز خويشت بازرستي
  • تو تا با خويش باشي در ميانه
    کجا بيني خدائي جاودانه
  • برون از تست هم با تست الحق
    خداوندت زند در خود اناالحق
  • تو هستي اينزمان در جسم و جانت
    نظر کن هستي کون و مکانت
  • بدان قدر خود اينجا گه چو عشاق
    که هستي جوهري در جزوو کل طاق
  • از آگاهي در اينجا گاه برخور
    تو محبوب شهي از شاه برخور
  • کساني کاندرينره مست اويند
    از آن در مستي کل هست اويند
  • دمي در بيش بيني راهبر تو
    مرو از بود خود اينجا بدر تو
  • که با عشقت در اينجا راز باشد
    کسي بايد که او دمساز باشد
  • بود کارش همه رندي و مستي
    گهي در ظلمت و گه بت پرستي
  • که داند سر عشق اينجا تمامي
    گهي در پختگي و گاه خامي
  • کمال عشق آندم باز بيني
    که در يکي تو او را راز بيني
  • نه چندانست وصف او حقيقت
    که بتوان يافت در عين طبيعت
  • همه يکي نگر در حضرت ذات
    چه خورشيدت يکي چه عين ذرات
  • همه يکي است اينجا در حقيقت
    ولي نادان و وي بيند طبيعت
  • همه اينجاست يک يدر دم يار
    در اينجا آمده از وي پديدار
  • چنان منصور در عشق است سرمست
    که خود شد نيست مي بيند بکل هست
  • چنان در عشق موصوفست منصور
    که مي بيند وجود خود همه نور
  • چنان در عشق منصور است واصل
    که عالم جملگي جسم است و او دل
  • چنان در عشق شاها زار و مستم
    که جام پر مي اينجا گه شکستم
  • چنان در عشق شيخا بردبارم
    که محکوم اندر اينجا نزد يارم