167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • شکر لعل لبش در تلخي دشنام مي پيچد
    زشيريني زبانش بوسه در پيغام مي پيچد
  • چنين کز درد پيچيده است افغان در دل تنگم
    کجا آوازه ناقوس در بتخانه مي پيچد؟
  • اگر در تيغ باشد آب، در درياست جولانش
    جدايي عاشقان را مانع ديدار کي گردد؟
  • زبان چرب چشم شور را در چاشني دارد
    نمک در پرده هاي ديده بادام مي گردد
  • نواي عشقبازان گرميي در چاشني دارد
    که طوطي در ني افسرده، شکر را به جوش آرد
  • مکن استادگي در بيع يوسف چون گرانجانان
    که در مصر اين متاع ناروا بازارها دارد
  • نظربازي که چشم پرخماري در نظر دارد
    هميشه مستي دنباله داري در نظر دارد
  • زحرف توتيا و سرمه گردد آب در چشمش
    کسي کز رهگذار او غباري در نظر دارد
  • لب خوش بوسه اي در تنگناي حيرتم دارد
    ميان نازکي در پيچ و تاب غيرتم دارد
  • اگر نه روي گرم کارفرما در نظر باشد
    که در شبها چراغي پيش دست کوهکن دارد؟
  • اگرچه لاله من ريشه در خاک چمن دارد
    زوحشت برگ برگم داغ غربت در وطن دارد
  • دل رنگين لباسان تيرگي را در کمين دارد
    حناي دست زنگي هند را در آستين دارد
  • خوشم در زلف با نظاره صبح بناگوشش
    که ايمان مرا در کافرستان تازه مي دارد
  • گذارد بي سروپايي در آتش نعل سالک را
    گهر در بحر آسايش زغلطاني نمي دارد
  • گرفتم چون شرر در سينه خارا نهان گشتم
    مرا در پرده نور شعله ادراک نگذارد
  • زخورشيد درخشان است نعل سايه در آتش
    زهي غافل که جا در سايه بال هما گيرد
  • شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد
    تبسم شور محشر در نمکدان تو اندازد
  • اگرچه در حريم اهل تقوي شمع محرابم
    همان دل در هواي گوشه ميخانه مي سوزد
  • اميد دستگيري دارم از رهبر در آن وادي
    که خار از سرکشي در دامن رهرو نياويزد
  • زحيرت همچنان در وادي سرگشتگي محوم
    اگر در هر قدم خضري پي ارشاد برخيزد
  • نبيند زرد رويي در خزان از تنگدستيها
    در ايام خزان هر کس مي گلرنگ مي ريزد
  • ندارد جز گرفتاري ثمر آميزش خوبان
    گره در کارش افتد رشته چون در گوهر آويزد
  • سرآزاده اي چون سرو هر کس در چمن دارد
    در ايام خزان پيرايه گلزار خواهد شد
  • ندارد در حريم قرب ره آيينه رويان را
    ميان عشقبازان هر که آهش در جگر باشد
  • در آغوش حريم وصل هجران مي کشد عاشق
    که چشم شرمگينان حلقه بيرون در باشد