167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • ترا زيبد که اندر گوي عالم
    زني از من براني در يقين دم
  • چه گويم برتر از آني که گويند
    که در ميدان تو مانند گويند
  • مرا اينجا تو صاحب راز کردي
    مرا کردي در اينجا صاحب راز
  • که مي بينم ترا از جمله ظاهر
    چنان آگه شدم در آخر کار
  • که مي بينم ترا من سر اسرار
    زهي بنموده رخ در لاوالا
  • ترا جان در حقيقت ذات يکتا
    چو ميداني چگويم شاه و سرور
  • که هستم جان و دل خاک رهت هان
    که وصل تست در جانم هويدا
  • حقيقت در يکي زانم هويدا
    هويدا بود من بود تو آمد
  • فداي خاکپاي تست ايطاق
    يگانه در جهان جز تو کسي نيست
  • در آنمنزل سراي هفت گردون
    غلام و چاکر تست اين يگانه
  • بر تيرت سپر انداخت اينجا
    تو از نوري و ذاتي در حقيقت
  • چه تحت و فوق چه افلاک و اختر
    زمين با قدر تو در عين ديدار
  • حقيقت يافته در خويش اسرار
    فلک از نور تو روشن شد ايدوست
  • تو خواهي بود هم شاه قيامت
    همه در ساد هم شاه قيامت
  • تو دارم در دو عالم کس ندارم
    بجز تو راه پيش و پس ندارم
  • ترا دارم که ذاتي در دل و جان
    ترا مي بينم اي ديدار خوبان
  • سلامت ميکنم ايماه عشاق
    که در جاني و جان از تست کل طاق
  • سلامت ميکنم بخشايشي کن
    مرا در جان و دل آرايشي کن
  • ترا مي بينم اينجاگاه الحق
    که در جان ميزني جانا اناالحق
  • ترا مي بينم اندر جسم و در جان
    که ميگويد اناالحق ذات اعيان
  • تو ذاتي جمله عالم صفاتت
    تمامت گم شده در نور ذاتت
  • زهي منصور از تو راز ديده
    ترا در ديده خود او باز ديده
  • ز نور شرع اندر کل آفاق
    شدم ايجان و دل من در جهان طاق
  • ره شرع تو بسپردم در اينراز
    از آنم کرده اينجا درم باز
  • ره شرع تو هر کو کرد جان شد
    چو جان در جملگي صورت عيان شد