167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • ترا گنجست پيدا در بن چاه
    چه گويم چون نه از گنج آگاه
  • اگر آگاه گنجي در جهان تو
    به هر جانب مباش اينجا جهان تو
  • اگر آگاه گنجي در بر دوست
    حقيقت دان که گنجي اوست از دوست
  • ترا گنجست داده شاه و بنگر
    وليکن در دل آگاه بنگر
  • کسي داند که در کل پيش بين است
    که اين گنج اليقين عين اليقين است
  • دم عشقست ايشيخ گزين تو
    دريندم آن دست در خود ببين تو
  • در اينجا اصل اينست ار بداني
    حقيقت وصل اينست ار بداني
  • همه شيخست اينجا سر اسرار
    که ميگويم در ايندم از دم يار
  • همه از شرع ميگويم در ايندم
    زدستم هر دم از عين اليقين دم
  • از ايندم آنچه گم کردي بجوئي
    که بيشک تو ازين در گفت و گوئي
  • هر آنکو وصل ميخواهد که يابد
    دمادم در سوي ايندم شتابد
  • همه زيندم در اينجا زنده بنگر
    چو خورشيد است دم تابنده بنگر
  • همه ذاتست در عين صفت او
    نمايد نقشها از هر صفت او
  • همه جويان اين جان حقيقت
    ولي او نيست در بند طبيعت
  • طبيعت شيخ هم اينست در اصل
    وليکن اينزمان زو يافته وصل
  • طبيعت تا نيندازي در اينجا
    که خواهد شد فناي محض اينجا
  • همه جانست اينجا کاه و تن نيست
    بمعني جملگي در اصل يکي است
  • از آن سر شريعت با کمال است
    که عقل از ديدن اين در وبالست
  • دل اينجا شيخ آئينه است بنگر
    که ديدارش در آيينه است بنگر
  • فنا باشد چو شد محو فنا او
    شود در محو في الله او بقا او
  • زهي گنج الهي گشته پيدا
    نمي يابد کسي او را در اينجا
  • کنون ما گنج خود کلي فشانيم
    که در عين اليقين گنج عيانيم
  • مرا مقصود از هر سر در اينجا
    که کردم شيخ بر تو ظاهر اينجا
  • مرا مقصود اين بد در فنايش
    که روشن گردد اينجاگه لقايش
  • وصال عاشقان در قيل گشته است
    از آن منصور از سر بر نگشته است