167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • اگر نقد تو اينجا قلب آيد
    جراحتها ترا در قلب آيد
  • جمال جان جان در جان عيان است
    ولي از چشم نامحرم نهان است
  • همه در بحر غرقابند بنگر
    عجب از پاي تا فرقند يکسر
  • همه جوياي او در جمله پيکر
    زبان جمله او را بين و بگذر
  • ز ديدارش در اين آيينه بنگر
    ز جودش تو از اين آيينه برخور
  • در آن آيينه اين آيينه بنگر
    درون دل به بين پيداست يکسر
  • هر آيينه در اين آيينه بار است
    نمود صورت او صد هزار است
  • همه شرع است شيخ از ديد توحيد
    نمي گنجد در اين اسرار تقليد
  • بصورت ليک در معني همه نور
    دو اينجا يافت شيخ و گشت مشهور
  • دگر قومي که در توحيد مانند
    درين آيينه ديد ديد مانند
  • کشيده هجر اندر عشق اينجا
    فتاده در ميان شور و غوغا
  • بلا و قرب با منصور دادند
    در اسرار بر وي برگشادند
  • مر اينها جمله نازاده درينراه
    چو طفلانند نادان در بر شاه
  • در اين ظلمات خضرم راه برده
    ره خود را بسوي شاه برده
  • مرا چون آب حيوانست در جان
    چه غم دارم درين زندان غولان
  • از اين زندان بيرون رفت خواهد
    ميان خاک در خون خفته خواهد
  • درون خاک منزلگاه يار است
    ز من بشنو که اين سر در چه کار است
  • درون خاک در خود بنگر ايشيخ
    ز ديد دوست اينجا بر خور ايشيخ
  • ترا رجعت ب آخر در سوي خاک
    بود زين شيب تا نه طشت افلاک
  • تو تا با او رسي بسيار راهست
    وليکن در درون ديدار شاه است
  • همه در سير هستي بت پرستند
    حقيقت بت پرست و خود پرستند
  • اگر مرد رهي ره کن درونت
    که دل کرده در اينجا رهنمونت
  • ز دل پرس آنچه پرسي شيخ هشيار
    که در دل حاضر است اينجاي دلدار
  • همه اسرارها در دل عيانست
    ولي از غافل و منکر نهانست
  • درت از عشق نگشايد حقيقت
    نمايد باز جان در ديد ديدت