نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
شرف نامه نظامي
وگر بيند از
در
در
او موج موج
سراينده را سر برآرد به اوج
جهان
در
بدو نيک پروردنست
بسي نيک و بدهاش
در
گردنست
در
و بند اول که
در
بند يافت
به شرط خرد زان خردمند يافت
بسي
در
شگفتي نمودن طواف
عنان سخن را کشد
در
گزاف
وگر ز آنکه ناغالبي
در
قياس
ز غالب تر از خويشتن
در
هراس
تصرف
در
آن سکه بگذاشتم
کزان سيم
در
زر خبر داشتم
زده لشگر روم رايت بلند
زمين
در
کمان آسمان
در
کمند
سيه ماري افسون گرگي
در
او
سرآماسي از سر بزرگي
در
او
به هم سنگي خويش
در
روم و شام
نيامد کسش
در
ترازو تمام
شکار افکنان دشتها
در
نوشت
همي کرد نخجير
در
کوه و دشت
در
چاره سازي به خود
در
مبند
که بسيار تلخي بود سودمند
گره
در
مياور بر ابروي خويش
در
آيينه فتح بين روي خويش
مگر شه نداند که
در
روز جنگ
چه سرها بريدم
در
اقصاي زنگ
چو زين گونه کرد آن گزارشگري
به کنجد
در
آمد
در
داوري
فلک
در
بلندي زمين
در
مغاک
يکي طشت خون شد يکي طشت خاک
سگالش گري کو نصيحت شنيد
در
چاره را
در
کف آرد کليد
ز پيران دو چيزست با زيب و ساز
يکي
در
ستودان يکي
در
نماز
نه نيکوست شطرنج بد باختن
فرس
در
تک و پيل
در
تاختن
مزن رخنه
در
خاندان کهن
تو
در
رخنه باشي دليري مکن
فرو خواند نامه ز سر تا به بن
برآموده چون
در
سخن
در
سخن
گرم سنگ و آبي نهي
در
جواب
چو کوه افکنم سنگ خود را
در
آب
مصاف دو خسرو
در
آن مرز بود
کز آشوبشان کوه
در
لرز بود
دو
در
دارد اين باغ آراسته
در
و بند ازين هر دو برخاسته
دو خسرو عنان
در
عنان آورند
ره دوستي
در
ميان آورند
مبين سرو را
در
سرافکندگي
چنان شاه را
در
چنين بندگي
جواهر نه چندانکه آنرا دبير
بيارد
در
انگشت يا
در
ضمير
نمانده درين ملک بخشايشي
نه
در
شهر و
در
شهري آسايشي
که هست اژدهائي
در
آتشکده
چو قاروره
در
مردم آتش زده
به رسم کيان نيز پيمان گرفت
وفا
در
دل و مهر
در
جان گرفت
ببينم که
در
گرد آفاق چيست
تواناتر از من
در
آفاق کيست
ز شاه جهان روشنک بار داشت
صدف
در
شکم
در
شهوار داشت
دو هفته کم و بيش
در
کوه و دشت
به صيد افکني راه
در
مي نوشت
ستيزه
در
آن کار نامد صواب
فرو ماند يک بارگي
در
جواب
به تلخي
در
انديشه را جوش ده
در
افتاده اي تن فراموش ده
ازين
در
بسي گفت با خويشتن
هم آخر به تسليم
در
داد تن
بخنديد نوشابه
در
روي شاه
که چون سنگ را
در
گلو نيست راه
پريرخ چو
در
لشگر شاه ديد
جهان
در
جهان خيل و خرگاه ديد
فروزنده نوشابه
در
بزم شاه
فروزان تر از زهره
در
صبحگاه
بلالي برآورده آواز خوش
صلا داده
در
روم و خود
در
حبش
سکندر ز مستي شده نيم خواب
روان آب
در
چنگ و چنگي
در
آب
چو
در
خاطر آمد جهانجوي را
که
در
چنبر آرد گلين گوي را
چو
در
خانه روم کردند جاي
ز شغل جهان
در
کشيدند پاي
کسي کو
در
نيک نامي زند
در
اين حلقه لاف غلامي زند
در
آن دز تني چند ره داشتند
که کس را
در
آن راه نگذاشتند
در
دز ببستند بر روي شاه
نکردند
در
تيغ و لشکر نگاه
تو
در
نيمه شب نيز اگر ياوري
کليدي بجنبان
در
اين داوري
چنان زد
در
آن کوهه منجنيق
که شد کوه
در
وي چو دريا غريق
رسن
در
ميان بست مرد دلير
فرو شد
در
آن چاه رخشنده زير
خصومتگران گشته
در
خاک پست
هنوز آن خصومت
در
آن خاک هست
زري کادمي را کند بيمناک
چه
در
صلب آتش چه
در
ناف خاک
صفحه قبل
1
...
350
351
352
353
354
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن