167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • اگر علمت بود در اول کار
    عمل آيد ترا اينجا خريدار
  • طلب بايد که تا در بر گشايد
    پس آگاهي بمطلوبت نمايد
  • دريغا کين طلب در دست کس نيست
    درين وادي کسي فريادرس نيست
  • کمال عشق اگر آيد پديدار
    بچشم تو نه در ماند نه ديوار
  • دلي بايد ز عشق يار در جوش
    بماند تا ابد او مست و مدهوش
  • الا تا در مقام عشق بازي
    تو پنداري مگر اين عشق بازي
  • که داند بر دره در معدن عشق
    چنان برگشته از مامن عشق
  • به پيش کار گه چون رخ نمودند
    در آخر اينچنين پاسخ شنودند
  • حقيقت عشق اين ره ديده باشد
    که او در خويش صاحبديده باشد
  • نمايد عشق راهت تا بر يار
    تو کي آئي در اينجاگه پديدار
  • هدايت نيست جز کار است درياب
    مکن در کار خود هرگز تو اشتاب
  • بلاي عشق اگر اشتاب داري
    بسوزد زانکه سر در خواب داري
  • حقيقت عشق در يکي پديد است
    وليکن جمله دردي ناپديد است
  • همه در عشق زادت تا بداني
    به آخر جمله باد است ار بداني
  • بنور تو مزين آمد اين خاک
    که در وي داخل است اينهفت افلاک
  • ز حکم يفعل الله کس نگردد
    اگر خواهد بيکدم در نوردد
  • چه باشد سر که تا بازيم اينجا
    که ما در عشق شهبازيم اينجا
  • حقيقت اينزمان عطار يار است
    مرا در سر جانان آشکار است
  • حقيقت آنجه دادم دست امروز
    گه در کاريم با بخت جهان سوز
  • مرا شد منکشف اسرار حلاج
    نمودم نام او در عشق هيلاج
  • بکنجي در نشستم زار مانده
    ضعيف و ناتوان و خوار مانده
  • در انديشه که از بعد جواهر
    چه اسرار آيد اينجا گاه ظاهر
  • چو صبح از صبحدم او خنده کرد
    دگر سر را فرو برد او در ايندرد
  • تو ايندم عاشقي و راز ديده
    جمال دوست در خود نار ديده
  • طلب کردي و ديدي ديد مطلوب
    رسيدي اينزمان در ذات محبوب