167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • تو ميداني که دانائي در اسرار
    توي از خاطر موري خبردار
  • تو دانائي که در خاطر چه دارم
    بنزديک تو چون پاسخ گذارم
  • توي اول توي آخر چه گويم
    که در ميدان حضرت همچو گويم
  • چو نزد دوست صاحب راز گرديد
    در آنجا سجده کرد و باز گرديد
  • به هر پرده که ديگر در نظر بود
    ز جانان باز صاحب رازتر بود
  • نخواهد شد ترا بيرون ازين باب
    بحق گيسويت کو بود در تاب
  • اميد من توي در هر دو عالم
    نظرها ميکني بر من دمادم
  • فنا گردان مرا از بود خويشم
    که ديدم در فنا معبود خويشم
  • فنا خواهد بدن اول بقاام
    از آن پيوسته در عين فناام
  • در آخر اين بود ما را سرانجام
    بيايد خوردن آخر جمله آن جام
  • لدني بودش آن پاکيزه گوهر
    بکل علم محمد بود او در
  • که در مردي سر و جان را ببخشيد
    که اندر کل عالم جمله حق ديد
  • چو او ديگر نباشد در جهان مرد
    که کرده است آنچه او با قلعه کرد
  • چگويم وصف حيدر به ازين من
    که حيدر کرد در کل پيش ازين من
  • ترا خوانده است شير اينجا خداوند
    که شيران جهان کردي تو در بند
  • وصال حب حيدر به ز گنجت
    وگر نه بعد از اين در دست رنجت
  • علي را اين چنين نتوان ستايش
    نمودارش کنم در جان فدايش
  • گذر کن از تماشا گاه زنهار
    وگرنه در بلا ماني گرفتار
  • موافق باش با اهل يقين تو
    چو ايشان باش در حق پيش بين تو
  • قلم راندست در هر چيز کوراست
    حقيقت اوست بشنو اين سخن راست
  • قدم چون در نهادي راز بيني
    يقين سررشته خود باز بيني
  • قدم در نه درينره تا بيابي
    جمال يار و سوي او شتابي
  • چرا درمانده بگشاده ايندر
    اگر مرد رهي زين در تو بگذر
  • کناري جوي از مردم که يارت
    ز ناگاهي بيايد در کنارت
  • اگر صبرت بود در آخر دوست
    نمايد روي خويش از ظاهرت دوست