167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • ترا در راه معني راه داده
    ز شوقت داغ بر دلها نهاده
  • چو داغ عشق تو ما راست در دل
    از آن اينجا مراد آمد به حاصل
  • زهي سرت زبان خاموش گشته
    تن و جان در رهت بيهوش گشته
  • منم افتاده در خاک رهت خوار
    مرا از خاکره ايدوست بردار
  • چنان حيرانم و هم راز ديدم
    خودي در بيخودي من باز ديدم
  • قلم راندي مرا در آخر ايدوست
    که تا بيرون کني اين مغز از پوست
  • بدان قولم که گفتي در الستم
    ب آخر اينصدف جانا شکستم
  • مرا خوشد از اينجا آشنادار
    مرا در قيد زندان باصفا دار
  • همه در حضرتش يکمشت خاکست
    ببخشايد به آخر ز آن چه باکست
  • چه باشد نزد او اينجمله عالم
    حبابي دان و نقشي دان در ايندم
  • چه باشد گر ببخشايد بيک بار
    کجا آيد در اين دريا پديدار
  • تو مي بينم تو ميدانم دگر هيچ
    نيايد جز تو ديگر در نظر هيچ
  • محمد آنکه نور شرع بنمود
    در اينجا عين اصل و فرع بنمود
  • کمال شرع او در عالم آمد
    دل مجروح جمله مرهم آمد
  • به هر انديشه او نغز آمد
    از آن در آفرينش مغز آمد
  • نيابد هيچکس چون او دگر عز
    نباشد مثل او در دهر هرگز
  • حقيقت آدم آمد طفل راهت
    از آن پيوسته باشد در پناهت
  • که ايمهتر ازين زندان برون آي
    در امشب انبيا را رهنمون آي
  • براق آورد آنگه پيش احمد
    عنان او گرفته در کف خود
  • گذر ميکرد و ميشد تا رسيد او
    مقام انبيا در سدره ديد او
  • از و جبريل معظم دور افتاد
    محمد در ميان نور افتاد
  • چو نور ذات آمد در صفاتش
    حقيقت کشف شد اسرار ذاتش
  • چو ميم احمد آنجا محو آمد
    احد شد در ميانه اسم احمد
  • خطابي کرد با وي صاحب راز
    چرا در خويش ماندستي چنين باز
  • بگويم تا چه ميخواهي کنون تو
    که کردم در ميانه رهنمون تو