نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
هفت پيکر نظامي
در
بزن کان
در
آستانه اوست
بي گمان شو که خانه خانه اوست
در
زد آمد شکر لبي دلبند
باز کرد آن
در
رواق بلند
رخت او هرچه بود
در
بستم
واينک اينک گرفته
در
دستم
چونکه صبرم
در
اوفتاد ز پاي
رفتم و
در
گريختم به خداي
نازنين سر نتافت از رايش
در
فشاند از عقيق
در
پايش
تا چو شهدش ز خانه گردد دور
در
نيايد ز بام و
در
زنبور
گو چو پروانه
در
نظاره نور
پاي
در
نه سخن مگوي از دور
بر
در
شهر شو به جاي بلند
اين ورق را به تاج
در
دربند
نارسيده به سايه
در
او
اي بسا سر که رفت
در
سر او
بر پرند ارچه صورتي زيباست
مار
در
حلقه خار
در
ديباست
بر
در
حصار شد
در
حال
دهلي را کشيد زير دوال
در
عماري نشست با دل خوش
ماه
در
موکبش عماري کش
جز دوئي
در
ميان آن
در
خوشاب
هيچ فرقي نبد به رونق و آب
من که شکر به
در
درافزودم
وآن
در
و آن شکر به هم سودم
او که
در
جستجوي آن دو گهر
سومي
در
جهان نديد دگر
مهره خويش ديد
در
دستش
مهر خود
در
دو نرگس مستش
همه صحرا به جاي سبزه و گل
غول
در
غول بود و غل
در
غل
ساده دل شد
در
اصل و گوهر تو
کين خيال اوفتاد
در
سر تو
رقص
در
پايشان به زخمه گري
ضرب
در
دستشان به خانه بري
ساعتي
در
خداي خود ناليد
روي
در
سجده گاه خود ماليد
دست خود را سبک به دستش داد
ديده
در
بست و
در
زمان بگشاد
با همه
در
موافقت کوشيد
ازرقي راست کرد و
در
پوشيد
مشکي از آب کرده پنهان پر
در
خريطه نگاهداشت چو
در
در
تنش جست و يافت آن دو گهر
تعبيه کرده
در
ميان کمر
آمد افسانه تا به سيمبري
شهد
در
شير و شير
در
شکري
مي شد آبي چو آب ديده
در
او
ماهياني ستم نديده
در
او
صدره کندند و بي نقاب شدند
وز لطافت چو
در
در
آب شدند
اوفتاده ز سرو پر بارش
نار
در
آب و آب
در
نارش
خواجه نقشي که
در
پسند آورد
در
ميان دو نقشبند آورد
هر دو جستند دل رميده ز جاي
تاب
در
دل فتاده تک
در
پاي
در
کنارش کشد چنانکه هواست
سرخ گل
در
کنار سرو رواست
دست بر گنج
در
دراز کند
تا
در
گنج خانه باز کند
گل کمر بسته
در
شهنشاهي
خاک چون باد
در
هوا خواهي
چون درآمد
در
آن بهشتي کاخ
شد دلش چون
در
بهشت فراخ
پاي
در
کنده دست
در
زنجير
اين چنين کس وزر بود نه وزير
هر چه
در
باغ بود و
در
خانه
پيش او ريختم به شکرانه
او درآورده
در
شکنج کلاه
من صدف وار مانده
در
بن چاه
چون نديدند شاه را
در
غار
بر
در
غار صف زدند چو مار
دور و نزديک چون
در
آب سپهر
تيز و آهسته چون
در
آينه مهر
شرف نامه نظامي
شب و روز
در
شام و
در
بامداد
تو بريادي از هر چه دارم به ياد
اگر نيکم و گر بدم
در
سرشت
قضاي تو اين نقش
در
من نبشت
خريدار
در
چون صدف ديده دوخت
بدين کاسدي
در
نشايد فروخت
در
خلق را گل براندوده ام
درين
در
بدين دولت آسوده ام
چو
در
چار بالش نديدم درنگ
نشستم
در
اين چار ديوار تنگ
چو
در
دانه باشد تمناي سود
کديور
در
آيد به کشت و درود
مگوي آنچه داناي پيشينه گفت
که
در
در
نشايد دو سوراخ سفت
چو
در
من گرفت آن نصيحت گري
زبان برگشادم به
در
دري
کجا گنج داني پشيزي
در
او
که از گنج او نيست چيزي
در
او
چه دولت که
در
بند کار تو نيست
چه مقصود کان
در
کنار تو نيست
به پرواز ملکت دو شاهين به کار
يکي
در
خزينه يکي
در
شکار
صفحه قبل
1
...
349
350
351
352
353
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن