167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • فلک يک خرقه پوش خانقاهش
    بسر گردان شده در خاک راهش
  • شده در نور عشقش عقل و جان گم
    ز عکس ذات او هر دو جهان گم
  • ز بود آفرينش اوست مقصود
    ز لا در عين الا اوست موجود
  • در آدم بود نوري از وجودش
    وگر نه کي ملک کردي سجودش
  • مه از شرم رخش هرمه گدازد
    چو در راهش گدازد سرفرازد
  • تو اصل جوهري در اصل فطرت
    ترا دادست ايزد جاه و حرمت
  • ز ذات خويش ديده لامکانت
    در آنجا بود کل عين العيانت
  • خرد در راه تو طفلي بشيرست
    ز حکم سرعت اينجاگه اسيرست
  • تويي مقصود خود در دار دنيا
    که پيدا شد ز تو اسرار عقبي
  • چو تو بگشاده اي اينجاي در باز
    نمودي نفع و ضر و خير و شر باز
  • چنان کو بود در سر حقيقت
    نبودش هيچ اينجا گه طبيعت
  • چو يک بين شد شب معراج در ذات
    ازآن بر سر نهادش تاج از ذات
  • گهي در دست بدسنگش سخن گو
    گهي زنهار از وي خواست آهو
  • گهي از سنگ نخلي کرد پيدا
    که آن در حال بار آورد خرما
  • حقيقت گشت موسي امت او
    چو در توريت ديدش قربت او
  • طلب مي کرد ذات خويش آن نور
    چو شد مطلوب شد در جمله مشهور
  • کسي کو با تو اينجا آشنا شد
    در آخر بي شکي مرد خدا شد
  • توئي بود خدا در سر اسرار
    تو ديدستي شب معراج ديدار
  • شب معراج ديدي حق عيان تو
    رسيدي در خداوند جهان تو
  • بگير آن حلقه را و بر حرم زن
    جهاني بهرت امشب در خروشند
  • که تا امشب جمالت را به بينند
    بهشت و آسمان در بر گشادست
  • بسي دلها ز ديدار تو شادست
    در امشب آنچه مقصودست ازو خواه
  • که خواهي ديد بي شک امشب الله
    غم امت در امشب خور که داني
  • ز شش بيرون جمال جان نظر کرد
    فتاده غلغلي در عرش اعظم
  • ستاده جمله از جان دوستدارش
    تمام انبيا را ديده در راه