167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • چو تو در ملک عالم پادشاهي
    چو درويشان چرا نان پاره خواهي
  • در اول چون بدادت صورت خويش
    صفات خويش آرد آخرت پيش
  • چو دارد اين چله در پاکي آنگاه
    سر خود سوي صبح آرد سحرگاه
  • بلي چون نور حق در جان درآيد
    تنت حالي برنگ جان برآيد
  • اگر تو کيميا سازي چنين ساز
    ولي اين کيميا در راه دين باز
  • چو نيست اين کيميا در عرش و کرسي
    ز جان خود طلب ديگر چه پرسي
  • اگر تا دور من ميزيستي او
    بمردي گر در اين نگريستي او
  • از آن يک چشمه خورشيد بلندست
    که بذل نور در گيتي فکندست
  • که تا در خلد حوران دل افروز
    بلحن عشق ميخوانند هر روز
  • چو شعر من همه توحيد پاکست
    اگر در خلد برخواني چه باکست
  • چو من از غيب روزي خواره باشم
    چرا در بند هر بيچاره باشم
  • منم وحشي صفت در گوشه بي کس
    ز عالم کاسه اي حمزه مرا بس
  • چو من محبوس اين پيروزه بامم
    به دنيا در يکي خانه تمامم
  • مرا ملکي که من دارم بسند است
    وگر در بايدم چيزي سپند است
  • چو راضي گشت آن کودک بدان کار
    دوان شد همچو سگ در ره به رفتار
  • بحمدالله که در دين بالغم من
    بدنيا از همه کس فارغم من
  • چنين گفتست روزي حق پرستي
    که او را بود در اسرار دستي
  • ترا چيزي که در هر دو جهانست
    به از بودش بسي نابود آنست
  • چو جان پاک من فردوس باشد
    مرا صد مشتري در قوس باشد
  • مرا در مغز دل درديست تنها
    کز او ميزايد اين چندين سخنها
  • ز چندين آدمي در هيچ جائي
    نمي بينم سر موئي وفائي
  • چو در من نيز يک ذره وفا نيست
    ز غيري اين وفا جستن روا نيست
  • چو من محرم نيم خود را زماني
    که باشد محرم من در جهاني
  • بگرد قال آخر چند گردي
    قدم در حال نه گر شير مردي
  • چو تو عمر عزيز خود بيکبار
    همه در گفت کردي کي کني کار