167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • دگر گفتيم يک ساعت در اين راه
    نينديشيم يک ذره جز الله
  • بآخر پاي چون در ره نهاديم
    بذات العرق با خضر اوفتاديم
  • بجان ما چو اين خاطر درآمد
    ز پس در هاتفي آخر درآمد
  • چو پخته گردي اي بي روي و بي راه
    بديشان در رسانيمت همانگاه
  • چه وزن آرد در اين ره خون مردان
    که اينجا آسيا بر خونست گردان
  • گروهي در ره او ديده بازند
    گروهي جان محنت ديده بازند
  • که چنداني که دل دل رشک بيش است
    بچشم عاشقان در اشک بيش است
  • خطاب آيد مرايشان را هم اکنون
    سوي دوزخ بريد آغشته در خون
  • مدام اين سه هزاران سال افزون
    همي گريند و ميگريند در خون
  • که از چه رشگ آيد در جهانت
    جوابي راست خواهم اين زمانت
  • دلم از رشگ سنگت مي بنالد
    که او رخ در کف پاي تو مالد
  • مگر يک روز مجنون با نشاطي
    نشسته بود در پيش رباطي
  • مگر در خواب مي بينم من اکنون
    نشسته پيش هم ليلي و مجنون
  • بهم اين هر دو را هرگز که ديدست
    خدايا در جهان اين عز که ديدست
  • که تا هر نيک و هر بد در نبازي
    نباشي عاشقي الا مجازي
  • ز رحمش گر گنه بودي جهاني
    ز خاطر محو گشتي در زماني
  • ز جاه او بلندي مانده در چاه
    چه ميگويم جهت گم گشت از آن جاه
  • ز خشمش رفته آتش با دل تنگ
    وليکن چشم پر نم در دل سنگ
  • ز جودش بحر و کان تشوير خورده
    گهر در صلب بحر و کان فسرده
  • ز لطفش برگ گل دريوزه کرده
    وليک از شرم او در زير پرده
  • ز خلقش مشک در دنيا دميده
    ز دنيا نيز بر عقبي رسيده
  • امير پاک دين را يک پسر بود
    که درخوبي بعالم در سمر بود
  • يکي دختر در ايوان بود نيزش
    که چون جان بود شيرين و عزيزش
  • شکر از لعل او طعمي دگر داشت
    که لعلش نوش دارو در شکر داشت
  • پدر پيوسته دل در کار او داشت
    بدلداري بسي تيمار او داشت