167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • در اين مجلس نياري جمع مردن
    مگر دل سوخته چون شمع مردن
  • شهش گفتا که اي طرار ره زن
    ترا مي بيند اينجا چشم در من
  • که بنشيني ميان خاک در راه
    دوالک بازي آموزي تو با شاه
  • در اين منزل که کس نه دل نه جان يافت
    کمال از پاکبازي ميتوان يافت
  • بصحرا رفت شيخ مهنه ناگاه
    گروهي گرم رو را ديد در راه
  • که ميرفتند بر يک شيوه يک جاي
    ازار پاي چرمين کرده در پاي
  • امير جمله اهل قمار است
    که او در پيشه خود مرد کار است
  • زبان بگشاد مجنون گفت اي ماه
    نه آبم ماند در عشق تو نه چاه
  • من اين نيز از براي آن نهادم
    که در صحرا بسي مي اوفتادم
  • اگر در عشق صادق بوده اي تو
    بدين سوزن چه لايق بوده اي تو
  • کمي تو از درخت گل در اين کار
    که سالي بر اميدگل کشد خار
  • ز ليلي خار در پايت شکسته
    به از صد گل ز غيري دسته بسته
  • نمي بينم ز حرصت رفته آرام
    بيارام اي چو مرغ افتاده در دام
  • بنام آن بس قوي حيوان هلوعست
    که او پيوسته در خوردن ولوعست
  • چو خالي کرد حالي هفت صحرا
    در آشامد بيکدم هفت دريا
  • چگونه ذره آتش سرافراز
    چو در هيزم رسد از پس شود باز
  • وگر يک جو حرامت در ميانست
    بهر يک جو عذابي جاودانست
  • هزار و هشتصد سالست اي پاک
    که تا من مرده ام افتاده در خاک
  • که چون بر سر نداري عيسي پاک
    بسي بيني عذاب خصم در خاک
  • نداني تو که تا در سيم کوشي
    به غفلت عمر زرين ميفروشي
  • مکن زر جمع چون سيماب در تاب
    که خواهي گشت ناپيدا چو سيماب
  • از آن زر بيشتر در زير خاکست
    که از وي بيشتر مردم هلاکست
  • زري کان سنگ در کوه کمر داشت
    بخيل از سنگ آن زر سخت تر داشت
  • ولي کشته شدن در پاي پيلان
    به از نان خوردن از دست بخيلان
  • مشو با اهل دنيا در ستيزه
    که مردار است و مشتي کرم ريزه