167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • که گاه آن لوح بنگارد در آغاز
    گهي آن نقش کلي بسترد باز
  • در اين نظاره بود او روزگاري
    بجز اثبات و محوش نيست کاري
  • دل آن بهتر کز آن در بند نبود
    که آن هم بيش روزي چند نبود
  • اگر چه ذوق دنيا بي شما راست
    وليکن در بقا چون آن نگار است
  • سر مردان عالم مصطفي بود
    ببين تا در ره دنيا کجا بود
  • چو اندر ملک درويشي سر افراخت
    قباي مسکنت را در بر انداخت
  • چو پيش آمد ابوبکر و عمر نيز
    پيمبر خواند زهرا را به در نيز
  • بدو گفتا جهازت هر چه داري
    چنان خواهم که در پيش من آري
  • يکي چادر و ليکن هفت پاره
    همه بنهاد و آمد در نظاره
  • اسامه گفت من آن کاسه آنگاه
    گرفتم در کف و برداشتم راه
  • فلک کوژ است از سر تا به پايش
    نيابي راستي در هيچ جايش
  • فلک بر خون مردان چرخ زن شد
    ز دلوش حلق مردان در رسن شد
  • فلک را قصد جان تو از آنست
    که با تو پاي گاوش در ميانست
  • زمين بر گاو مانده دشمن تست
    که دائم گاو او در خرمن تست
  • گوي گاوي در او گوئي بر اين گاو
    فلک چوگان که يابد يک نفس داو
  • نکوکاري نکردي اي نگونکار
    که در بازو کني شيري از اين کار
  • تويي اي شصت ساله تيره حالي
    که اين شش روزه کردت در جوالي
  • چه گر امروز پير ناتواني
    ولي در گور طفل آن جهاني
  • مراگويد ندارم بوس تو دوست
    که پنبه در دهان مرده نيکوست
  • اگر داري سرت درگل چه شوئي
    سرت در گل نخواهد ريخت گوئي
  • اگر در شرک ميري واي برتو
    که خون گريند سرتا پاي بر تو
  • کسي عمري درايمان ره سپرده
    در آخر چون بود کافر بمرده
  • چون بود آن شيخ سالي شصت و هفتاد
    ز بعد آن مگر در نزع افتاد
  • چنين گفت او که من شوريده ايمان
    نخواهم در بر جمعي مسلمان
  • نه چندان عقبه در پيش است آنجا
    که هرگز راه انديش است آنجا