167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • چو پر خون اوفتاد اين ديگ پر جوش
    مزن انگشت در وي سر فرو پوش
  • شفق خونست دائم چرخ گردون
    از افسر مانده ميگردد در آن خون
  • که آنکوزه نبوده باشد آنگاه
    ز خاک مرده اي افتاده در راه
  • سليمان کوزه را چون آب در کرد
    ز حال خويشش آن کوزه خبر کرد
  • از آن خاکي که شخص آن واين نيست
    اگر تو کوزه خواهي در زمين نيست
  • همه در خاک ودر خون باز مانده
    درون ره ز بيرون باز مانده
  • شهي در خشم شد زان مرد درويش
    براندش با دلي پر درد از پيش
  • چه گويم آن عروس همچو مه مرد
    نبودش علتي در درد زه مرد
  • چو ميداند که او را نيز ناگاه
    بخواهندش بريدن سر در اين راه
  • جهان طفلي که اينجا در شکم داشت
    وجود او به پشتي عدم داشت
  • نگه کن تا بآدم پشت بر پشت
    که چندين طفل عالم در شکم کشت
  • جهان را ذره اي در مغزهش نيست
    که او جز رستمي سهراب کش نيست
  • مکش گردن فلک سيلي زن تست
    که گر سيلي خوري در گردن تست
  • در آيم عهد ايشان را بپرواز
    بزودي هم بر ايشان رسم باز
  • چنين عهد ووفا را در زمانه
    چه بهتر خاک بر سر جاودانه
  • شگفتا کار تو اي چرخ ناساز
    که در خاک افکني پرورده ناز
  • نميدانم که تا اين بي در و بام
    براي چيست گردان صبح تا شام
  • عجائب نامه اين هفت پرگار
    مرا در خون بگردانيد صد بار
  • دمي گر بر سر گوري رسيدي
    در آن گور آنچه ميرفتي بديدي
  • بدو گفتا چه ميبيني در اين خاک
    مرا آگه کن اي بيننده پاک
  • ميان خجلت و تشوير ماندست
    و زان تحصيل در تقصير ماندست
  • بر آن در حلقه چون هفت آسمان زد
    ز دانش لاف آنجا کي توان زد
  • که داند تا در اين وادي منکر
    چگونه ميروم از پاي تا سر
  • گهي آرايشي بيند بصف در
    گهي بر هم زنندش چون دو صفدر
  • يکي را ميبرند از خانه خويش
    دگر را مي نهند آن خانه در پيش