167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • ببين تا چون بپروردش در اين راه
    چگونه اوفکندش خوار ناگاه
  • کسي را در دو عالم هر که خواهي
    وقوفي نيست بر سر الهي
  • وگر در چار طبعي هيچ شک نيست
    که کژ طبع آمدي وز چار يک نيست
  • بدين دريا در آي و سرنگون آي
    هم از طبع و هم از علت بروي آي
  • جهان را رخش گردونست در زين
    که خورشيد است بروي زين زرين
  • ولي تا تو توئي در خويش مانده
    نخواهي بود جز دل ريش مانده
  • که تا تو خويش را بر کار بيني
    اگر در خرقه اي زنار بيني
  • که شد عمري که من در بند آنم
    که از من صدقه اي برسد بدرويش
  • وجودت با عدم در هم سرشتست
    که اين يک دوزخ و آن يک بهشتست
  • دلي همچون الف با قد چون دال
    بدو گفتا که در عين هلاکي
  • بر آيد کشته معشوق نامش
    شود در پرده همدم همنفس را
  • پيمبر چون سخن بشنيد از مرد
    در آن فکرت عمر را گفت از درد
  • حکايت درويش و آرزوي طوفان
    يکي پرسيد از آن گستاخ در گاه
  • چه چيز است آرزوي تو در اين راه
    چنين گفت او که طوفانيم بايد
  • که خلق اين جهان را در ربايد
    نماند از وجود خلق آثار
  • شود فاني ديار و دير و ديار
    که تا اين خلق در پندار مشغول
  • همان بهتر که اين عالم ندارند
    بدو گفتند اگر طوفان در آيد
  • تن خود را بدريائي در انداز
    که تا از هستي خود رسته گردي
  • چو بهر کار ميزر بر ميان زد
    ميان آب آتش در جهان زد
  • چنان در کار آن برنا زبون گشت
    که عقل پير او عين جنون گشت
  • بسوي مصر بردش آن جوان زود
    يکي نخاس خانه در ميان بود
  • اگر در عاشقي صادق نباشي
    تو جز بر خويشتن عاشق نباشي
  • که يک تن داد دادم در زمانه
    دگر بودند مشتي بي سلامت
  • که ميکردند در عشقم ملامت
    زني پيش من آمد گفت يک روز
  • نباشد چون تو عاجز در جهان کس
    که روي آنست کز عشق چنان روي