167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • عزيزا هر دمي کز دل بر آري
    که آن در ذکر حق حاصل نداري
  • حکيمش گفت يک حمام خواهم
    در او يک ساعتي آرام خواهم
  • تو بيخويشي اگر با خويش آئي
    ز خيل پس روان در پيش آئي
  • يکي مرغي است اندر کوهپايه
    که در سالي نهد چل روز خايه
  • چو بنهد بيضه در چل روز بسيار
    شود از چشم مردم ناپديدار
  • در آيد زود مادرشان بپرواز
    نشيند بر سر کوهي سر افراز
  • عجايت در دلت بيش از شما راست
    تو تا اگه شوي بسيار کار است
  • که تا آن هر بدي را در ره راز
    جهاني نيکوئي يا بي عوض باز
  • که هر حکمت که از پيشان روانست
    تو نشناسي و در خورد تو آنست
  • سحرگاهي بزرگي در مناجات
    زبان بگشاد و گفت اي قائم الذات
  • چنين گفت او که آوازي شنيدم
    که در دعوي ترا کذاب ديدم
  • کسي کو در رضا عين کمالست
    چو راضيست او رضا جستن محالست
  • چنين گفتست شعبي مرد درگاه
    که شخصي صعوه اي بگرفت در راه
  • يکي در دست تو گويم وليکن
    دوم چون بر پرم بر شاخ ايمن
  • بگفت اين و روان شد تا سر کوه
    بدو گفت اي ز بدبختي در اندوه
  • دل آن مرد خونين شد ز غيرت
    گرفت انگشت در دندان ز حيرت
  • دو مثقالم نباشد گوشت امروز
    چهل مثقال دو در شب افروز
  • بگفت اين و بپريد از سر کوه
    بماند آن مرد در افسوس و اندوه
  • بدو گفتا چرا شادي چنين تو
    که از شادي نگنجي در زمين تو
  • جوابش داد آن زنبور کاي مور
    چرا نبود ز شادي در دلم شور
  • بزاري مي کشيدش خوار در راه
    زبان برداشته مي گفت آنگاه
  • چو گام از حد خود بيرون نهادي
    بناداني قدم در خون نهادي
  • چو يک جو خلق را آن زور بازوست
    که وزن کوه قافش در ترازوست
  • رداي مصطفي بگرفت ناگاه
    که با من نه زماني پاي در راه
  • که يارب گر در اين کار پرستار
    مقصر آمدم ناکرده انگار