167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • که هر طفلي که در خردي بمرد او
    ره اين چار چيز آسان سپرد او
  • ترا پس اين همه در پيش از آنست
    شب و روزت بلاي خويش از آنست
  • ولي گر جام خواهي تا بداني
    بمير از خويشتن در زندگاني
  • شنيدم جام جم اي مرد هشيار
    که در گيتي نمائي بود بسيار
  • پدر را گفت تا در کايناتم
    بصد دل طالب آب حياتم
  • بدو گفتند اينجا هست مردي
    که در دين نيست او را هم نبردي
  • بر او رفت و کرد آنگه سلامش
    جوابي داد در خورد مقامش
  • کنون اين را امل خوانند اي شاه
    ترا چون بندگان افکنده در راه
  • جهان جان ترا بس جاوداني
    تو چه در بند اين جان و جهاني
  • توئي در سد خود يأجوج و مأجوج
    که طوق گردنت بنديست چون عوج
  • و گر موئي خيانت کرده باشي
    بکوهي آتشين در پرده باشي
  • ترا چندين بلا در پيش آخر
    چه مي خواهي بگو از خويش آخر
  • که باران مي نيايد آشکارا
    دعائي کن ز حق در خواه ما را
  • ز غيب الغيب چون فرمان بدادند
    زبان در پيش پيغمبر گشادند
  • از آن گه باز مي گرئيم از آن گاه
    ز قوم امتت کايشان در اين راه
  • ندانند وز پنداري که دارند
    در آن پندار عمري مي گذارند
  • اگر بودي غم دينت زماني
    نبودي هر دمت در دين زياني
  • بکن کاري که اينجا مرد کاري
    که آنجا چون روي در زير باري
  • فزون از صد هزارش بود املاک
    فزون از صد هزارش نقد در خاک
  • چو با خود کرد اين انديشه ناگاه
    در آمد زود عزرائيل جان خواه
  • زبان بگشاد و زاري کرد آغاز
    که عمري صرف کردم در تک و تاز
  • کجا بشنود عزرائيل اين راز
    کشيدش عاقبت چون شمع در گاز
  • که من شرکت کنم با او در آن کار
    بريزم زنده اي را خون چنان زار
  • چنين گفتست آن داننده پاک
    که هر کو در مقامر خانه خاک
  • بتوبه گر چه در پيش صف آيد
    ولي چشم شده کي با کف آيد