167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • ملازم باش اين در را که ناگاه
    بقرب خويشتن خاصت کند شاه
  • شبي برفي عظيم افتاد در راه
    سرا پرده زده سلطان ملکشاه
  • قبائي از نمد افکنده در بر
    ز ميخ خيمه بالش خاک بستر
  • همه شب لالکا در پاي مانده
    ز دست برف بر يک جاي مانده
  • چو چشم نيستي در کارت آيد
    شکر زهرت شود گل خارت آيد
  • کسي کو بي گريبان بي سر آيد
    کجا هرگز کلاهش در خور آيد
  • اگر تو برگ سر عشق داري
    به بي برگي تو دايم سر در آري
  • يکي پرسيد از شبلي که در راه
    که بودت بدرقه اول بدرگاه
  • چو ديدي روي خود در آب روشن
    گمان بردي سگي ديگر معين
  • ز خود فاني شدم کارم برآمد
    سگي در راهم اول رهبر آمد
  • از آن موسي ز حق آن پايگه يافت
    که از گهواره در تابوت ره يافت
  • بآخر چون ز خواب خوش در آمد
    ز شرم شاه چون آتش بر آمد
  • در آن ساعت که تو بيخويش بودي
    ز هر وصفت که گويم بيش بودي
  • در آن ساعت که ديدم جان فزايت
    نبودي تو که من بودم بجايست
  • قمر گفتا که من در عشق خورشيد
    جهان پر نور خواهم کرد جاويد
  • تو تا هستي خود در پيش داري
    بلاي جاودان با خويش داري
  • ز چرک شرکت آنگه دل بگيرد
    که دل در بيخودي منزل بگيرد
  • شبي در خواب ديد آن مرد بيدار
    که ناگه بايزيد آمد پديدار
  • بدين زودي فراموشت شد اي پير
    که آوردي تو شرک آخر در آن شير
  • چو تو از شرک درد از شير ديدي
    خطي در دفتر وحدت کشيدي
  • تو وقتي در حقيقت بالغ آئي
    که پاک از شير خوردن فارغ آئي
  • مگر مي رفت ابراهيم ادهم
    براهي در دو کس را ديد با هم
  • چو ابراهيم اين بشنود در حال
    چو مرغي مي زد از دهشت پر و بال
  • گه از خود رفت و گه با خويش آمد
    ز مردانش يکي در پيش آمد
  • اگر خواهي کمال حال مردان
    فنا شو در بقاي حال مردان