نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
الهي نامه عطار
چو
در
حق پير محو مطلق آمد
بعينه کار او کار حق آمد
حسن
در
بصره استاد جهان بود
يکي همسايه گبرش ناتوان بود
بنام آن گبر شمعون بود
در
جمع
همه سر پيش آتش داشت چون شمع
چو بيماري او از حد برون شد
حسن را درد او
در
دل فزون شد
بدل گفتا ببايد رفت امروز
عيادت کرد و پرسيدش
در
آن سوز
شد القصه حسن نزديک شمعون
ميان خاک ديدش خفته
در
خون
سيه گشته ز دود آتشش روي
نه جامه
در
برش پاکيزه نه موي
در
آن آتش که يک ذره وفا نيست
از او بوي وفا جستن روا نيست
ولي من کز دل و جان حق پرستم
در
آتش مي نهم اين لحظه دستم
که تا آگه شوي تو اي گنهکار
که جز حق نيست
در
عالم نگهدار
در
اين معرض که جان بر لب رسيدست
دل تاريک را صبحي دميدست
که حق عفوم کند بي هيچ آزار
دهد
در
جنتم تشريف ديدار
چو خط بستد حسن را گفت اي پير
چو جانم
در
ربايد ترک تقدير
نهادند آن خطش
در
دست آنگاه
نشستند آن جماعت تا شبانگاه
ز عز پادشاهي تاج بر سر
ز تشريف آلهي حله
در
بر
حسن گفتش که هان چوني
در
اين دار
چنين گفت او چه مي پرسي ببين کار
حسن گفتا چو چشمم گشت بيدار
خطم
در
دست بود و دل بي آزار
نشسته بود کيخسرو چو جمشيد
نهاده جام جم
در
پيش خورشيد
نماند از نيک و بد چيزي نهانش
که ني
در
جام جم مي شد عيانش
طلب بودش که جام جم ببيند
همه عالم دمي
در
هم ببيند
اگر چه جمله عالم را همي ديد
ولي
در
جام جام جم نمي ديد
بسي زير و زبر آمد
در
آن راز
حجابي مي نشد از پيش او باز
بآخر گشت نقشي آشکارا
که
در
ما کي تواني ديد ما را
چو ما فاني شديم از خويشتن پاک
که بيند نقش ما
در
عالم خاک
همه چيزي بما زان مي توان ديد
که ممکن نيست ما را
در
ميان ديد
صفحه قبل
1
...
3473
3474
3475
3476
3477
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن