167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • ز من اين جمله دعوي بود دعوي
    کنون چون ذره اي در تافت معني
  • تو مي بايد که کل برخيزي از پيش
    به هر دم مي درافزائي تو در خويش
  • بر اين در گر بخواهي اوفتادن
    سرافرازيت از اين خواهد گشادن
  • بر اين در گر بيفتي چون خرابي
    چنان خيزي که گردي آفتابي
  • يکي را گفت اين مرده که بودست
    که ناگه شير مرگش در ربودست
  • بديشان گفت آن مجنون که برنا
    اگر چه بود در کشتي توانا
  • و ليکن مي ندانست آن جگرسوز
    که ناگه با که شد در کشتي امروز
  • که آنجا زيستن جان دادن آمد
    به آمد جمله در فتادن آمد
  • چو چاره نيست ز افتادن کسي را
    بدين دريا در افتادن کسي را
  • تو گر اينجا نيفتي جان نداري
    که در برخاستن ايمان نداري
  • نبايد هيچ عاقل را جهاني
    که بر مردم سر آيد در زماني
  • نخواهداو رحم هرگز دگر بار
    که گردد باز در ظلمت گرفتار
  • چنان کان طفل آيد در جهاني
    نخواهد با شکم رفتن زماني
  • اگر قلبت نخواهد برد ره پيش
    چگونه ره بري در قالب خويش
  • وليکن گر تواني همچو مردان
    ز جامه در گذر جان را بگردان
  • حبيبش گفت اي استاد مطلق
    بدان اين يافتم من در ره حق
  • بگو تا کيست عارف گفت آنست
    که گر در پيش او هر دو جهانست
  • کنون امروز مي گوئي چنين تو
    تناقض مينهي در راه دين تو
  • ولي چون آن همه پيوسته بيني
    بدو نيکش همه در بسته بيني
  • ز عکس صورتش ديوار حمام
    همه رقاص گشته از در و بام
  • دلش چون ماهئي بر تابه افتاد
    وز آن آتش در آن گرمابه افتاد
  • شهش گفتا چو رويت در نظر بود
    ز يک يک بند تو دل بي خبر بود
  • چو معشوق تو با تو در حضور است
    اگر آهي کني از کار دور است
  • يکي قلاش را در پيش ره ديد
    ز سر تا پاي او غرق گنه ديد
  • در آن سختي نمي کرد آه قلاش
    که مي خنديد و خوش مي گفت اي کاش