167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • رسيد القصه در بصره شبانگاه
    براي خواب يکسو رفت از راه
  • بکنجي در شد آنجا کشته اي بود
    ميان خون و گل آغشته اي بود
  • نمي دانست شد با کشته در خواب
    همه جامه ز خونش گشت غرقاب
  • بدو گفتند اي سگ از کجائي
    که در تو مي نبينيم آشنائي
  • مرا اين کشته روشن گشت آنگاه
    که روشن گشت عالم در سحرگاه
  • رسن در حلق او چون خواست افکند
    ببالا کرد سر سوي خداوند
  • براي جان من در باخت جانرا
    چگونه خون بريزي اين جوان را
  • چه مقصود است از طاعت مدامت
    که در ديوان بدبختانست نامت
  • چنان پنداشتم من روزگاري
    که من هيچم نيم در هيچ کاري
  • چو دانستم که آخر در شمارم
    بيک طاعت زيادت شد هزارم
  • نميانديشم از نزديک و دورش
    که دائم اين چنينم در حضورش
  • يکي پير بخاري بود در راه
    مخنث پيشه اي را ديد ناگاه
  • چو در خانه نشستن گشت بسيار
    دلش بگرفت از خانه بيکبار
  • کسي نزديک کوشهدي فرستاد
    که اي در راه حق داننده استاد
  • ز بيم ملحدي در خانه ماندم
    اگر عاقل بدم ديوانه ماندم
  • چو حق مي کرد در اول پديدت
    نپرسيد از تو چون ميآفريدت
  • چو بي تو آوريدت در ميانه
    ترا بي تو برد هم بر کرانه
  • چو راهت نيست در ملک الهي
    چنان نبود که تو خواهي چه خواهي
  • هر آنکس را که دولت يار آيد
    همان دولت ورا در کار آيد
  • پسر گفتش اگر در جاه باشم
    چرا آشفته و گمراه باشم
  • چو من در اعتدالي جاه جويم
    مکن منعم اگر اين راه جويم
  • اگر اندک بود در جاه ميلم
    غرور جاه نربايد چو سيلم
  • پدر گفتش چه گر اندک بود جاه
    کز آن اندک بسي ماني تو در چاه
  • در اين ره گر بطاعت بنگري باز
    ترا حالي حجابي افتد آغاز
  • بزرگي بود از اصحاب توحيد
    که شد در باديه عمري بتجريد