167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • ندانم کان چه آئينه است زيبا
    که در وي نقش آفاق است پيدا
  • چنين جاميم گر در دست آيد
    سپهرم با بلندي پست آيد
  • چو خود را تا فلک آن جاه بيني
    همه خلق زمين در چاه بيني
  • ز عجب جاه خود از خود شوي پر
    بماني جاودانه در تکبر
  • اگر در پيش داري جام جمشيد
    که يک يک ذره مي بيني چو خورشيد
  • چو هست اين جام در چاه اوفتادن
    حرامت باد از راه اوفتادن
  • زدي شه در عصاي زال دستي
    وزان چاه بلا آنسان برستي
  • عصا در دست و پشتش خم گرفته
    چو ابر از گريه چشمش نم گرفته
  • ز هر سوئي در آمد هر زماني
    براي آن عصا خلق جهاني
  • نشسته پيرزن بر تخت آن شاه
    گرفته آن عصا در دست آنگاه
  • عصا در دست و دست آويز کرده
    بسي بازار از وي تيز کرده
  • چو موسي زان عصا پشتش قوي کرد
    که در دين چون عصاي موسوي کرد
  • بسي خلقند از بهر تو در کار
    تو نتواني کشيدن اين همه بار
  • نمي داني که چه در بيش داري
    از آن پرواي ريش خويش داري
  • دلت را نيست ز آن دستار آگاه
    که در تابوت پيچندت به ناگاه
  • قصب بر فرق پيچيدن چه سودت
    که آخر در کفن پيچند زودت
  • چرا جاهي و مالي در خور تست
    که آن تا واپسين دم همبر تست
  • چو آن تو نخواهد بود هيچي
    چرا همچون کفن در خويش پيچي
  • مگر بهلول چوبي داشت در دست
    که بر هر گور مي زد تا که بشکست
  • کسي جمع چنان چيزي چرا کرد
    که بايد در پشيماني رها کرد
  • چرا در عالمي بندي دلت را
    که آخر خشت خواهد زد گلت را
  • زمين را گر بيفتد سايه گاهي
    کند تاريک مه را در سياهي
  • شود بيچاره در دست بلائي
    بکرد القصه او از سنگ جائي
  • چو کرد از سنگ خارا خانه اي راست
    نگهدارنده بسيار در خواست
  • چو در خانه شد آنرا روزني ديد
    ز روزن خانه را چون روشني ديد