167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • بخواند آخر اياز سيم تن را
    نهان در گوش او گفت اين سخن را
  • بزخمي گر سگي از در شود دور
    بود از استخوان پيوسته مهجور
  • بيک دردي که در آخر کند نوش
    کجا آن صافها گردد فراموش
  • اگر چه دردي لعنت چشيد او
    در آن دردي بجز ساقي نديد او
  • که تا هم او و هم خلق جهان هم
    نبينند آن در و آن آستان هم
  • که تا نوري از آن در پرده عز
    نگردد از نظر آلوده هرگز
  • تو نشنيدي که پرسيدند از ماه
    که تو چه دوست تر داري در اين راه
  • چنين گفت او که آن خواهم که خورشيد
    بگيرد تا بود در پرده جاويد
  • نظر بايد در اول بر نشانه
    که تا تير از کمان گردد روانه
  • بزرگاني که سر بر چرخ سودند
    همه در خدمت محمود بودند
  • شه عالم بديشان کرد روئي
    که در خواهيد هر کس آرزوئي
  • ز شهر و مال و ملک و منصب و جاه
    بسي در خواستند آنروز از شاه
  • چو نوبت با اياز آمد کسي گفت
    که اي در حسن طاق و باهنر جفت
  • من آن خواهم هميشه در زمانه
    که تير شاه را باشم نشانه
  • شما آن زخم مي بينيد در راه
    ولي من آن نظر مي بينم از شاه
  • چو شبلي را زيادت گشت شورش
    فرو بستند در قيدي بزورش
  • اگر چه رانده و ملعون راهست
    هميشه در حضور پادشاه است
  • چو لعنت مي کني او را شب و روز
    از او باري مسلماني در آموز
  • اگر بودي در آن سجده مرا راه
    کليمي بودمي همچون تو آنگاه
  • کليمش گفت اي افتاده در بند
    بود هرگز ترا ياد خداوند
  • بلعنت گر چه از درگاه دور است
    ولي از قول موسي در حضور است
  • در آن چاهند دل پر خون و محبوس
    شده از روزگار خويش مأيوس
  • ترا در سينه شيطاني است پيوست
    که گردد زارزوي جادوي مست
  • که يک جامست در گيتي نمائي
    من آن خواهم نه ملک و پادشاهي
  • شنيدم من که آن جامي چنانست
    که در وي هر چه مي جوئي عيان است