167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • اگر در شيوه خويشت کمالست
    دل از دستم برون کردن محالست
  • وگر بکشي مرا دانم که ناچار
    چگونه خودکشي در ماتمم زار
  • اگر من هستم و گر نه در اين راه
    منم دلبر منم سرور منم شاه
  • پدر گنج سخن را کرد در باز
    پسر را گفت کاي جوينده راز
  • ملامت کرد حوا را ز سر باز
    که از سر در شدي با ديو دمساز
  • مرا مقصود آن بودست مادام
    که گيرم در درون آدم آرام
  • گهي در سينه مردم ز خناس
    نهم صد دام رسوائي ز وسواس
  • چو شيطان در درونت رخت بنهاد
    بسلطاني نشست و تخت بنهاد
  • ترا در جادوئي همت قوي کرد
    که تا جانت هواي جادوئي کرد
  • گر آدم را که در يک دانه نگريست
    به سيصد سال مي بايست بگريست
  • نمي خواهند طاعت کردن من
    کنند آنگه گنه در گردن من
  • نهادش از پي آن صاع در بار
    بدزدي کرد منسوبش زهي کار
  • از آن از قهر خويشش جامه پوشيد
    که در قهرش ز چشم عامه پوشيد
  • بدين در روز و شب زانست پيوست
    که تا تردامنان را مي زند دست
  • کسي کانجا برد نقد نبهره
    خورد در حال از ابليس دهره
  • برو اول چو مردان مرد ره شو
    پس آنگه جان فشان در پيش شه شو
  • چرا در چشم تو خرد است ابليس
    که رهزن شد بزرگان را به تلبيس
  • اگر چه بر سر تو پادشااند
    ولي در خيل شيطان يک گدا اند
  • دمي ابليس خالي نيست زين سوز
    ز ابليس لعين مردي در آموز
  • چو در وجه حقيقي متهم شد
    کمر بر بست و حالي با قدم شد
  • چنان در عشق محکم گشت بندش
    که پند کس نيامد سودمندش
  • همه صحرا نشينان مي دويدند
    بزير خيمه سر در مي کشيدند
  • قضا را عاشق و معشوق دلبر
    در آن يک خيمه افتادند هم بر
  • چو از اندازه باران بيشتر شد
    همي هر کس بزير جامه در شد
  • در آن ساعت که محمود جهاندار
    برون مي رفت از دنياي غدار