167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • ز مستي شراب و مستي خواب
    شده در آتش سوزنده غرقاب
  • چه مي داني که عاشق در چه کار است
    که سجده گاه او بالاي دار است
  • چو مردان پاي نه در کوي معشوق
    مترس از نام و ننگ هيچ مخلوق
  • بيا مردانه در کار خدا باش
    کم اغيار گير و يار را باش
  • بسا شيران که صاحب زور بودند
    بزور عشق در چون مور بودند
  • تو کز موري کمي در زور و مقدار
    به پيش عشق چون آئي پديدار
  • بدو گفتند اي در انقطاعي
    نبيند هيچ کس چون تو شجاعي
  • ببين بازوي شير عشق چند است
    که چون موريش در پاي او فکندست
  • سر زلفش که دالي داشت در سر
    نبود آن دال جز دال علي الشر
  • در او از ضيق حرفي چون نگنجيد
    سزد کز بيست و نه بيرون نگنجيد
  • يکي درويش در عشقش زبون شد
    دلي بود از همه نقدش که خون شد
  • چو عشق گرم در آتش فکندش
    ز آتش گرم شد خود بند بندش
  • بتازيد اسب چون درويش ديدش
    رسن در گردن از پس مي دويدش
  • بسي در تک ز هر سويش دوانيد
    بسي سختي بروي او رسانيد
  • چو بسياري دوانيد آخر کار
    بدشتي در کشيدش جمله پر خار
  • شکست آن بي سر و بن را بصد جاي
    چو شاخ گل هزاران خار در پاي
  • همي گفت اين سخن در دل نهفته
    ز هر خارش هزاران گل شگفته
  • که گر اين خار در پايم نبودي
    کنار اين پسر جايم نبودي
  • مگر پوشيده چشمي بود در راه
    که بگشاده زبان مي گفت الله
  • چنين بايد سماع ني شنودن
    ز ني کشته شدن در خون غنودن
  • اگر در عشق اهل راز باشي
    ز صدق دوستي جانباز باشي
  • يکي ديگر در آمد همچنان کرد
    بدين ترتيب ده کس را روان کرد
  • بآخر ديگري در پيش آمد
    قوي بي قوت و بي خويش آمد
  • تو هم در دوستي حق چنين باش
    وگرنه با مخنث همنشين باش
  • چو او در دوستي بت چنين است
    ترا گر دوستي حق يقين است