نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
خسرو و شيرين نظامي
از آنجا رفت بيرون تيشه
در
دست
گرفت از مهرباني پيشه
در
دست
ز جاي گوسفندان تا
در
کاخ
دو رويه سنگها زد شاخ
در
شاخ
و گر پيش آمدي چاهيش
در
راه
ز بي پرهيزي افتادي
در
آن چاه
دل از جان بر گفته وز جهان سير
بلا همراه
در
بالا و
در
زير
ره ار
در
کوي و گر
در
کاخ کردي
نفيرش سنگ را سوراخ کردي
نبود آگه که مرغش
در
قفس نيست
به ميدان شد ملک
در
خانه کس نيست
اگر
در
نور و گر
در
نار ديدي
نشان هجر و وصل يار ديدي
در
آفاق اين سخن شد داستاني
فتاد اين داستان
در
هر زباني
در
آن انديشه عاجز گشت رايش
به حکم آنکه
در
گل بود پايش
سخن
در
تندرستي تندرست است
که
در
سستي همه تدبير سست است
در
آوردندش از
در
چون يکي کوه
فتاده از پسش خلقي به انبوه
نه
در
خسرو نگه کرد و نه
در
تخت
چو شيران پنجه کرد اندر زمين سخت
چو
در
خوبي غريب افتادي اي ماه
غريبان را فرو مگذار
در
راه
ز سوداي تو اي شمع جهان تاب
نه
در
بيداري آسوده ام نه
در
خواب
تراشم سنگ و اين پنهانيم نيست
که
در
پيش است
در
پيشانيم نيست
دلا داني که دانايان چه گفتند
در
آن دريا که
در
عقل سفتند
عيار دستبردش را
در
آن سنگ
ترازوئي نيامد راست
در
چنگ
در
و هر لحظه تيغي چند مي بست
به رويش
در
دريغي چند مي بست
چو افتاد اين سخن
در
گوش فرهاد
ز طاق کوه چون کوهي
در
افتاد
عنان عمر ازينسان
در
نشيب است
جواني را چنين پا
در
رکيب است
در
اين يک مشت خاک اي خاک
در
مشت
گر افروزي چراغ از هر ده انگشت
سنان
در
سنگ رفت و دسته
در
خاک
چنين گويند خاکي بود نمناک
قصب هائي
در
او پيچيده صد مار
رطب هائي
در
او پوشيده صد خار
سخن هائي که او را بود
در
دل
فشاند از طيرگي چون دانه
در
گل
تو
در
قدري و
در
تنها نکوتر
تو لعلي لعل بي همتا نکوتر
در
آن ديدست دولت سودمندي
که چون يابي روائي
در
نبندي
چو
در
بيمار ديدي چشم درويش
گرفتي بر سلامت شکر
در
پيش
شنيدم کز چنان
در
باشد آرام
رطوبت هاي اصلي را
در
اندام
که خوباني که
در
خورد فريشند
ز عالم
در
کدامين بقعه بيشند
ز روي لطف با کس
در
نسازد
که آنکس خان و مان را
در
نبازد
به
در
بر حلقه زد خاموش خاموش
برون آمد غلامي حلقه
در
گوش
چو ويسه فتنه اي
در
شهد بوسي
چو دايه آيتي
در
چاپلوسي
نه مي
در
آبگينه کان سمنبر
در
آب خشک مي کرد آتش تر
شه از سوداي شيرين شور
در
سر
گدازان گشته چون
در
آب شکر
پريروئي است شيرين
در
عماري
پرند او شکر
در
پرده داري
دل آن به کز
در
مردي
در
آيد
مراد مردم از مردي بر آيد
در
اين مجلس چنان کن پرده سازي
که نايد شحنه
در
شمشيربازي
جنوبي طالعان را بيضه
در
آب
شمالي پيکران را ديده
در
خواب
به
در
دزدي ستاره کرده تدبير
فرو افتاده ناگه
در
خم قير
مجره بر فلک چون کاه بر راه
فلک
در
زير او چون آب
در
کاه
توئي
در
پرده وحدت نهاني
فلک را داده بر
در
قهرماني
به درگاه تو
در
اميد و
در
بيم
نشايد راه بردن جز به تسليم
چو
در
ناليدن آمد طبلک باز
در
آمد مرغ صيدافکن به پرواز
چو آشوب نبيذش
در
سر افتاد
تقاضاي مرادش
در
بر افتاد
حصار خويش را
در
داد بستن
رقيبي چند را بر
در
نشستن
دري ديد آهنين
در
سنگ بسته
ز حيرت ماند بر
در
دل شکسته
چه تلخي ديد شيرين
در
من آخر
چرا
در
بست ازينسان بر من آخر
بنه
در
پيشگاه و شقه
در
يند
پس آنگه شاه را گو کاي خداوند
بهشتي ديد
در
قصري نشسته
بهشتي وار
در
بر خلق بسته
مکن پرده دري
در
مهد شاهان
ترا آن بس که کردي
در
سپاهان
صفحه قبل
1
...
344
345
346
347
348
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن