167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو و شيرين نظامي

  • از آنجا رفت بيرون تيشه در دست
    گرفت از مهرباني پيشه در دست
  • ز جاي گوسفندان تا در کاخ
    دو رويه سنگها زد شاخ در شاخ
  • و گر پيش آمدي چاهيش در راه
    ز بي پرهيزي افتادي در آن چاه
  • دل از جان بر گفته وز جهان سير
    بلا همراه در بالا و در زير
  • ره ار در کوي و گر در کاخ کردي
    نفيرش سنگ را سوراخ کردي
  • نبود آگه که مرغش در قفس نيست
    به ميدان شد ملک در خانه کس نيست
  • اگر در نور و گر در نار ديدي
    نشان هجر و وصل يار ديدي
  • در آفاق اين سخن شد داستاني
    فتاد اين داستان در هر زباني
  • در آن انديشه عاجز گشت رايش
    به حکم آنکه در گل بود پايش
  • سخن در تندرستي تندرست است
    که در سستي همه تدبير سست است
  • در آوردندش از در چون يکي کوه
    فتاده از پسش خلقي به انبوه
  • نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
    چو شيران پنجه کرد اندر زمين سخت
  • چو در خوبي غريب افتادي اي ماه
    غريبان را فرو مگذار در راه
  • ز سوداي تو اي شمع جهان تاب
    نه در بيداري آسوده ام نه در خواب
  • تراشم سنگ و اين پنهانيم نيست
    که در پيش است در پيشانيم نيست
  • دلا داني که دانايان چه گفتند
    در آن دريا که در عقل سفتند
  • عيار دستبردش را در آن سنگ
    ترازوئي نيامد راست در چنگ
  • در و هر لحظه تيغي چند مي بست
    به رويش در دريغي چند مي بست
  • چو افتاد اين سخن در گوش فرهاد
    ز طاق کوه چون کوهي در افتاد
  • عنان عمر ازينسان در نشيب است
    جواني را چنين پا در رکيب است
  • در اين يک مشت خاک اي خاک در مشت
    گر افروزي چراغ از هر ده انگشت
  • سنان در سنگ رفت و دسته در خاک
    چنين گويند خاکي بود نمناک
  • قصب هائي در او پيچيده صد مار
    رطب هائي در او پوشيده صد خار
  • سخن هائي که او را بود در دل
    فشاند از طيرگي چون دانه در گل
  • تو در قدري و در تنها نکوتر
    تو لعلي لعل بي همتا نکوتر
  • در آن ديدست دولت سودمندي
    که چون يابي روائي در نبندي
  • چو در بيمار ديدي چشم درويش
    گرفتي بر سلامت شکر در پيش
  • شنيدم کز چنان در باشد آرام
    رطوبت هاي اصلي را در اندام
  • که خوباني که در خورد فريشند
    ز عالم در کدامين بقعه بيشند
  • ز روي لطف با کس در نسازد
    که آنکس خان و مان را در نبازد
  • به در بر حلقه زد خاموش خاموش
    برون آمد غلامي حلقه در گوش
  • چو ويسه فتنه اي در شهد بوسي
    چو دايه آيتي در چاپلوسي
  • نه مي در آبگينه کان سمنبر
    در آب خشک مي کرد آتش تر
  • شه از سوداي شيرين شور در سر
    گدازان گشته چون در آب شکر
  • پريروئي است شيرين در عماري
    پرند او شکر در پرده داري
  • دل آن به کز در مردي در آيد
    مراد مردم از مردي بر آيد
  • در اين مجلس چنان کن پرده سازي
    که نايد شحنه در شمشيربازي
  • جنوبي طالعان را بيضه در آب
    شمالي پيکران را ديده در خواب
  • به در دزدي ستاره کرده تدبير
    فرو افتاده ناگه در خم قير
  • مجره بر فلک چون کاه بر راه
    فلک در زير او چون آب در کاه
  • توئي در پرده وحدت نهاني
    فلک را داده بر در قهرماني
  • به درگاه تو در اميد و در بيم
    نشايد راه بردن جز به تسليم
  • چو در ناليدن آمد طبلک باز
    در آمد مرغ صيدافکن به پرواز
  • چو آشوب نبيذش در سر افتاد
    تقاضاي مرادش در بر افتاد
  • حصار خويش را در داد بستن
    رقيبي چند را بر در نشستن
  • دري ديد آهنين در سنگ بسته
    ز حيرت ماند بر در دل شکسته
  • چه تلخي ديد شيرين در من آخر
    چرا در بست ازينسان بر من آخر
  • بنه در پيشگاه و شقه در يند
    پس آنگه شاه را گو کاي خداوند
  • بهشتي ديد در قصري نشسته
    بهشتي وار در بر خلق بسته
  • مکن پرده دري در مهد شاهان
    ترا آن بس که کردي در سپاهان