167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • نه استغفار او را هيچ اثر بود
    نه در وي گربه را روي نظر بود
  • فرود آمد ز بالا گربه ناگاه
    به پاي شيخ مي غلطيد در راه
  • يکي ترساي تاجر بود پرسيم
    که او را خواجگي بودي در اقليم
  • نقابش چون ز رخ باز اوفتادي
    بشب در روز آغاز اوفتادي
  • کنار عاشقان از لعل خندانش
    چو دريائي شده از در دندانش
  • بچندين گاه خوش دم در کشيدي
    تو گوئي هرگزم روزي نديدي
  • پدر در درد چندين گاه از تو
    دلت مي داد بي آگاه از تو
  • اگر مهر پسر حاصل کني تو
    جگر خوردن بسي در دل کني تو
  • ترا حجت در اين کهنه ولايت
    تمامست اي پسر اين يک حکايت
  • چه مي دانست هرگز ابن يامين
    که دارد در بر خود جان شيرين
  • چه گر يوسف نشاندش در بر خويش
    ز حرمت بر نياورد او سر از پيش
  • يکي نامه بزير پرده در داد
    ز سوز جان يعقوبش خبر داد
  • در آن جمع اوفتاد از شوق جوشي
    برآمد از ميان بانگ و خروشي
  • بگفت اين و يکي خوان داشت در پيش
    همه پر آب کرد از ديده خويش
  • چنين گفت او که يوسف در فراقم
    بکشت و زرد کرد از اشتياقم
  • ز بس کز ديده او خوناب رانده
    ز خون و آب در گرداب مانده
  • اگر حاضر بود آن روز سنگي
    شود در حال چون خون بي درنگي
  • چو درياي دلش در جوش افتاد
    بزد يک نعره و بيهوش افتاد
  • چه افتادت که بي هوش اوفتادي
    بيفسردي و در جوش اوفتادي
  • ترا در پرده جان آشنائيست
    که با وي پيش ازينت ماجرائيست
  • بود حاضر در آن حضرت هميشه
    نباشد جز حضورش هيچ پيشه
  • ملايک مي کنند آنجا شتابش
    که پيش آرند در دوزخ عذابش
  • همي حالي خطاب آيد ز درگاه
    که از چه مي کشيد او را در اين راه
  • همه گويند مي تازيم او را
    که تا در دوزخ اندازيم او را
  • جوان گويد خدايا در چنين جاي
    که نه سر دارد اين وادي و نه پاي