نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان ناصر خسرو
در
ره غمري به يک مراغه چه جوئي
اي خر ديوانه،
در
شتاب و دوانه؟
وطن مر تو را
در
جهان برين است
تو هرچند امروز
در
تيره طيني
دايم به شکار
در
همي تازي
و آگاه نه اي که مانده
در
دامي
از حرص به وقت چاشت چون کرگس
در
چاچ و، به وقت شام
در
شامي
در
دنيا سخت سختي و
در
دين
بس سست و ميانه کار و هنگامي
در
خورد ثنا شوي به دانش
هرچند که
در
خور هجائي
بسته
در
اين خانه تاريک و تنگ
شاد چرائي؟ که نه
در
گلشني!
در
مجلس با رود ساز و ساقي
تا وقت سحر مانده
در
جدالي
در
مسجد دل تنگي و ملولي
در
مجلس خوش طبع و بي ملالي
در
فحش و خرافات عندليبي
در
حجت و آيات گنگ و لالي
زيراک اگر خر از
در
چوب آمد
پس چون تو بي خرد ز
در
داري؟
غافلي اندر نماز و چشم به
در
،
پيش شه از بيم دست
در
بغلي
آتش بي شک به جانت
در
نشلد
چون تو به چيز حرام
در
نشلي
نامي نکو گزين که بدان چون بخوانمت
در
جانت شادي آيد و
در
دلت خرمي
از بس خطا و زلت ناخوب ها که کردي
در
چنگل عقابي
در
کام اژدهائي
گر
در
بهشت باشد نادان بي تعبد
پس
در
بهشت باشد نخچير و گور دشتي
به شستم سال چون ماهي
در
شستم
به حلقم
در
تو، اي شستم، قوي شستي
تو
در
راه عمري هميشه شتابان
در
اين ره نشايدت کردن مقامي
در
وصف چو خيري نبود خلق پرستي
در
صيد چو بازي نبود جوجه ربائي
تا
در
صفتيم
در
مماتيم همه
چون رفت صفت عين حباتيم همه
خسرو و شيرين نظامي
وراي هر چه
در
گيتي اساسيست
برون از هر چه
در
فکرت قياسيست
حروف کاينات ار بازجوئي
همه
در
تست و تو
در
لوح اوئي
جهت را شش گريبان
در
سر افکند
زمين را چار گوهر
در
برافکند
چنانش
در
نورد آرد سرانجام
که نتواند زدن فکرت
در
آن گام
طبايع را يکايک ميل
در
کش
بدين خوبي خرد را نيل
در
کش
بهر سهوي که
در
گفتارم افتد
قلم
در
کش کزين بسيار افتد
چنان دارم که
در
نابود و
در
بود
چنان باشم کزو باشي تو خشنود
يتيمان را نوازش
در
نسيمش
از آنجا نام شد
در
يتيمش
بصر
در
خواب و دل
در
استقامت
زبانش امتي گو تا قيامت
بدين دل کز کدامين
در
در
آيم
کدامين گنج را سر برگشايم
درآمد دولت از
در
شاد
در
روي
هزارم بوسه خوش داد بر روي
رعونت
در
دماغ از دام ترسم
طمع
در
دل ز کار خام ترسم
چو چشم صبح
در
هر کس که ديدي
پلاس ظلمت ازوي
در
کشيدي
ارس را
در
بيابان جوش باشد
چو
در
دريا رسد خاموش باشد
بياضش
در
گزارش نيست معروف
که
در
بردع سوادش بود موقوف
مبين
در
دل که او سلطان جانست
قدم
در
عشق نه کو جان جانست
اگر عشق اوفتد
در
سينه سنگ
به معشوقي زند
در
گوهري چنگ
در
آن مدت که من
در
بسته بودم
سخن با آسمان پيوسته بودم
شبي
در
هم شده چون حلقه زر
به نقره نقره زد بر حلقه
در
پس از پنجاه چله
در
چهل سال
مزن پنجه
در
اين حرف ورق مال
گرفته
در
حريرش دايه چون مشک
چو مرواريد تر
در
پنبه خشک
چنان قادر سخن شد
در
معاني
که بحري گشت
در
گوهرفشاني
ملک زاده
در
آن ده خانه اي خواست
ز سر مستي
در
او مجلس بياراست
چو من نقش قلم را
در
کشم رنگ
کشد ماني قلم
در
نقش ارژنگ
خجسته کاغذي بگرفت
در
دست
بعينه صورت خسرو
در
او بست
در
آن مينوي ميناگون چميدند
فلک را رشته
در
مينا کشيدند
چو مستي عاشقي را تنگ تر کرد
صبوري
در
زمان آهنگ
در
کرد
چو پاي صيد را
در
دام خود ديد
در
آن جنبش صلاح آرام خود ديد
روانه شد چو سيمين کوه
در
حال
در
افکنده به کوه آواز خلخال
کمندي کرده گيسوش از تن خويش
فکنده
در
کجا
در
گردن خويش
صفحه قبل
1
...
342
343
344
345
346
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن