167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در مشت گلي نيست که صد نکته نهان نيست
    در ديده صاحب نظران خشت کتاب است
  • در مشرب ما خاک نشينان قناعت
    در آب رگ تلخي اگر هست گلاب است
  • در چشم گرانخواب، کتاب است کم از خشت
    در ديده بيداردلان خشت کتاب است
  • در عنبر شب همچو بهارست نهفته
    آن نور جهانتاب که در گوهر صبح است
  • در سينه پر ناوک صائب نفس گرم
    برقي است که پنهان شده در بوته خارست
  • بر حلقه در، در حرم وصل برد رشک
    هر حلقه چشمي که ادب پرور عشق است
  • در صومعه ها جوش اناالحق نتوان زد
    اين زمزمه در گوشه ميخانه عشق است
  • در زير فلک دولت بيداري اگر هست
    خوابي است که در پرده حيراني عقل است
  • کامل هنران در وطن خويش غريبند
    در پشت صدف گوهر شهوار يتيم است
  • در نقطه موهوم هويداست به تفصيل
    هر نقش که در دايره عرش عظيم است
  • پيداست که در زير فلک مهلت ما چيست
    يک چشم زدن، تير در آغوش کمان است
  • در وصل دل از هجر فزون دل نگران است
    آوارگي تير در آغوش کمان است
  • بيتابي ذرات جهان در طلب حق
    در شيشه ساعت سفر ريگ روان است
  • صائب نگه گرم در آن چشم سيه مست
    برقي است جهانسوز که در ابر نهان است
  • در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است
    آوارگي تير در آغوش کمان است
  • در انجمن وصل، شکايت مزه دارد
    در دامن گل گريه شبنم نمکين است
  • دلها که نهان بود در آن سلسله زلف
    امروز چو گو در خم چوگان خط اوست
  • در ديده همت، فلک و کاهکشانش
    موري است که پاي ملخي در دهن اوست
  • در پنجه شيرست رگ و ريشه جانم
    تا شانه سر زلف تو در چنگ گرفته است
  • يک دلشده در دام نگاهت نگرفته است
    در هاله آغوش، چو ماهت نگرفته است
  • در چشم تو گر خوش بود اين سقف زراندود
    در ديده سودازدگان دامن سنگي است
  • هر حلقه چشمي که در او مردميي نيست
    در ديده صاحب نظران داغ پلنگي است
  • تا در پي دنياي خسيس است دل تو
    دل نيست در آغوش ترا، کاهربايي است
  • در آتشم از محرمي آينه تو
    هر چند در خلد به رضوان نتوان بست
  • در غيبت خلق است اگر هست حضوري
    در ترک تماشاست تماشايي اگر هست