167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

اسرار نامه عطار

  • اگر جان گويم اندر خون بماندست
    وگر تن او ز در بيرون بماندست
  • چو در خونابه مي گردند جانها
    چه برخيزد ز بوده استخوانها
  • نه چندانست در ره رهزن تو
    که گر گويم بگريد دشمن تو
  • براه عاشقان بر زن قدم تو
    چه باشي از سگي در راه کم تو
  • گرت گويند سر در راه ما باز
    بدين شادي تو دستار اندر انداز
  • فراوان تن زد آن ديوانه در راه
    که تا درمکه آمد پيش درگاه
  • چو دستارم ز سر بردند بر در
    ميان خانه خود کي ماندم سر
  • نشان ايمني بر سر پديدست
    بخانه چون روم بر در پديدست
  • هزاران سر برين در ذره اي نيست
    هزاران بحر اينجا قطره اي نيست
  • هزاران جان نثار افتد بر آن سر
    که بربايند دستارش بر آن در
  • عزيزي گفت من عمري درين کار
    بعقد وجد در بودم گرفتار
  • نکوجاييست گور تنگ و تاريک
    که در بايد صراطي نيز باريک
  • تو گويي نيست چندين غم تمامت
    که در بايد غم روز قيامت
  • جهاني خلق در غرقاب خونند
    که مي داند که زير خاک چونند
  • جهان بگذار و بگذر زين سخن زود
    چو باقي نيست در باقيش کن زود
  • هزاران غم فرو آمد برويت
    که تا يک آب آمد در گلويت
  • غم دنيا مخور اي دوست بسيار
    که در دنيا نخواهد ماند ديار
  • تو نيز اي مانده در دنياي فاني
    چنين بيع و شري کن گر تواني
  • جهان با سينه پر درد ما را
    خوشي در خواب خواهد کرد مارا
  • چنان مي جادوي سازد زمانه
    که کس دستش نبيند در ميانه
  • بدست چپ نمايد اين شگفتي
    تو پاي راست نه در پيش و رفتي
  • برو جان گير و ترک اين جهان کن
    کم او گيرو داوش در ميان کن
  • چه بخشد چرخ مردم را درآغاز
    که در انجام نستاند از او باز
  • کرا اين گنبد گردان برآرد
    که نه در عاقبت از جان بر آرد
  • سپهري را که درياييست پر جوش
    شدي چون چنبر دف حلقه در گوش