167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

اسرار نامه عطار

  • خوش است اين کهنه دير پر فسانه
    اگر نه مردنستي در ميانه
  • کسي کو بوي عودش خوش شنودست
    چه خوش است که آن خود در اصل دودست
  • ترا اينجا سر بزمي نماند
    که سگ در ديده قندز مي نمايد
  • لعاب کرم را دادي بخون رنگ
    که آمد اطلس روميم در چنگ
  • گرش گنجي بود هرگز نيابي
    که نتوان گشت عمري در خرابي
  • ز جوشن دادنش در دست با دست
    که آن جوشن به ماهي نيز دادست
  • چه سود از آردت صد تيغ در بر
    که کبک کوه را تيغ است بر سر
  • زهي شد در گلويت گر زهت کرد
    که آماسي بود گر فربهت کرد
  • چو در آن آب از چشمت بريزد
    که تا برخيزد آتش يا نخيزد
  • ز عالم چشمه حيوان لذيذست
    ولي در ظلمت آن هم ناپديدست
  • اگر تيغ است کان را گوهري هست
    گهر در آهنست آن چون دهد دست
  • يکي خادم که کافورش بود نام
    سيه تر زو نيفتد زاغ در دام
  • خوشي اين جهان بر تو شمردم
    که من در زندگي زين قصه مردم
  • سزد گر سينه پرآتش شوي زو
    که در وقت گرستن خوش شوي زو
  • برو خوشي عالم سر فروپوش
    سخن در پرده دل دار خاموش
  • هزاران حرف ناکامي بخوانيم
    که تا در عمر خود کامي برانيم
  • برو تن در غم بار گران ده
    بسي جان کن چو جان خواهند جان ده
  • چه خيزد از تو اي افتاده در دام
    صبوري کن صبوري و بيارام
  • که گفتت ک آتشي در خويشتن زن
    مکن خاک از سر خود بازتن زن
  • مزن سر بر زمين اي مرد غمناک
    که سر بر خشت خواهي بود در خاک
  • نچخ چندين چو ناکام اوفتادي
    فرو ده تن چو در دام اوفتادي
  • چو سيمي دست داد آن مرد درويش
    سوي قصاب راه آورد در پيش
  • فراغت بين که در بنياد کارست
    مچخ کين کار ساز استاد کارست
  • سخن در پرده گوي از پرده سازي
    رها کن اين خيال و پرده بازي
  • جوامردا سخن در پرده مي دار
    که با هر دون نشايد گفت اسرار