167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

اسرار نامه عطار

  • کمان گر در زه آيد برد جانت
    چو زه بر تو کشد ناگه کمانت
  • چو دلوت گفت در دلو آي بر ماه
    چو دلوي زين رسن رفتي فرو چاه
  • بموري در کف ماهي اسيري
    که تو چون ماهي هنگامه گيري
  • دلت در سير نطع چرخ بستي
    برو دنبال زن بر ريک و رستي
  • برين نطع زمينت بيم جانست
    که دم چون ريگ در شيشه روانست
  • زحيرت گرچه در درد سري تو
    مده بر باد سر را سرسري تو
  • نديده بود اندر ده مناره
    تعجب کرد و آمد در نظاره
  • جواب او چنين گفتند در حال
    که اين بار آورد طنگي بهر سال
  • سليم القلب بر روي مناره
    روان شد عالمي در وي نظاره
  • ميان بستي چو موري لنگ در راه
    که بر مويي روان گردي سوي ماه
  • ترا در راه چندان تفت و بادست
    که پيل از وي بگردن بر فتادست
  • چنين باديت در راه و تو چون مور
    به مويي مي شوي بر مه زهي کور
  • چه گر اعمي بسي از خود بلافد
    به شب در چاه مويي چون شکافد
  • به عمري اين کواره بافتي تو
    وليکن دوغ در وي يافتي تو
  • سبد در آب داري مي نداني
    سر اندر خواب داري مي نداني
  • بسي خورشيد اندر دشت تابد
    وليکن دشت او را در نيابد
  • گروهي جمله را در بر گرفته
    گروهي لوح را از سر گرفته
  • جهاني ديد از هر گونه مردم
    شده هر يک ازيشان در رهي گم
  • چو پير آن ديد ازهش رفت بيرون
    زبيهوشي فتاد و خفت در خون
  • اگر نه در فرو بنديم محکم
    چو ما هستيم مه عالم مه آدم
  • عزيزا در نگر تا بي نيازي
    چگونه جان ما دارد به بازي
  • کسي داند شدن در قرب آن اوج
    که فقر او چو دريا مي زند موج
  • که در عالم فقير آن است کامل
    که اندر فقر خود باشد سيه دل
  • سواد وجه فقر آيد بدارين
    نسنجد ذره اي در فقر کونين
  • کسي کو کنه اين اسرار جويد
    کليد گنج در بازار جويد