167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اسرار نامه عطار

  • حکيمي را يکي زر در بدل زد
    حکيم اندر حق او اين مثل زد
  • که در دامت چنان آرم به مردي
    که بر يک جست ده گردم بگردي
  • اگر صد قرن ديگر زود گردد
    چو از دوديست هم در دود گردد
  • مگس پنداشت کان قصاب دمساز
    براي او در دکان کند باز
  • قدم در نه درين ره همچو مردان
    که خدمت کارتست اين چرخ گردان
  • از آن کاني که جانها گوهر اوست
    فلک از دير گه خاک در اوست
  • فلک در جنب آن کان اصل گرديست
    که آن کانرافلک چون لاژورديست
  • چو در فهم گهر جان مي کني تو
    چگونه فهم آن کان مي کني تو
  • زمين در جنب اين نه سقف مينا
    چو خشخاشي بود بر روي دريا
  • تو زين خشخاش کي آگاه کردي
    که سي سوراخ در خشخاش کردي
  • کواکب ديد چون در شب افروز
    که شب از نور ايشان بود چون روز
  • زديري گاه من در بند آنم
    که سحر صحن گردون باز دانم
  • که داند کين کله داران افلاک
    کمر بسته چرا گردند در خاک
  • که داند کين هزران مهره زرين
    چرا گردند در نه حقه چندين
  • همه چون صوفيان خرقه پوشند
    زبي خويشي در آن خوشي خموشند
  • شبان روزي از آن در جست و جويند
    که تا محشر به جان جوياي اويند
  • تو شب خوش خفته ايشان در ره او
    همي بوسند خاک درگه او
  • ترا با آفرينش نيست کاري
    که باشي در همه عالم توباري
  • اگر صد سال در انديشه باشي
    گياه خشک و باد بيشه باشي
  • شدي از جست و جويي با کناري
    نماندي رونقي در هيچ کاري
  • زگندم خوشه بر خرمن رسيده
    دو دهقان گاو در خرمن کشيده
  • به دريا در فکنده دلوي از چنگ
    برآورده ازو ماهي و خرچنگ
  • چوگاو از خشم با تو در سرو شد
    چرا خواهي تو ريش گاو او شد
  • تو اين دم در دهان شير اسيري
    چه داني زانک اين دم شيرگيري
  • چو سنجد در ترازو زور بازوت
    که برد اواز تنور اندر ترازوت