167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اسرار نامه عطار

  • تو هم در آب رويت کن نگاهي
    ببين تا خود سپيدي يا سياهي
  • چو مرغ جان فرو ريزد پرو بال
    ببيني روي خود در آب اعمال
  • زدنيا تا به عقبي نيست بسيار
    ولي در ره وجود تست ديوار
  • وگر بي نفس ميري پاک باشي
    چه اندر آتش و در خاک باشي
  • مقرب آن بود کامروز بي خويش
    بود آن حضرتش در پيش بي پيش
  • همي هر ذره کان ديده تو
    نيايد عين آن در ديده تو
  • پس آن چيزي که شد در چشم حاصل
    مثالي بيش نيست اي مرد غافل
  • گرفتار آمدي در بند تمييز
    مثالست اين چه مي بيني نه آن چيز
  • خدا داند که خود اشيا چگونست
    که در چشم تو باري پا شکونست
  • مثال آن همي بيني و گرنه
    يکي است اين جمله در اصل و دگر نه
  • هر آن نقشي که در عالم پديدست
    دري بستست و حس آن را کليدست
  • کليد و در از آن پيدا نماند
    که هرگز نقش بر دريا نماند
  • خيال و وهم و عقل و حس مقامست
    که هر يک در مقام خود تمامست
  • بما سوره بگير آن کفک و در دم
    برون آور از آن ماسوره عالم
  • شود فاني نمايد ناگهان گم
    جهان در هيچ و هيچ اندر جهان گم
  • اگر نور دلت گردد پديدار
    نه در چشم تو درماند نه ديوار
  • عصا در دست موسي اژدها شد
    همه باطل فرو برد و عصا شد
  • چو رفتي رفتي از دنيا و رفتي
    دگر هرگز بدنيا در نيفتي
  • بعقبي بارگاهي يابي از نور
    بپوشي حله و در برکشي حور
  • همه شرکت حواس تست در راه
    همه ابليس و همت ديو بدخواه
  • چو تو آلوده باشي و گنه کار
    کنندت در نهاد خود گرفتار
  • و گر پ آلوده دل باشي تو در راه
    فشانان دست بخرامي بدرگاه
  • چو کرد اين کار سال شصت و هفتاد
    پس هفتاد و يک در نزع افتاد
  • به جست از جاي بودش روزني پيش
    برون کرد از در روزن سر خويش
  • چو عيسي زنده ميراي زنده پاک
    که تاچون خر نميري در گوي خاک