167906 مورد در 0.19 ثانیه یافت شد.

اسرار نامه عطار

  • چو آيي در چله سي سال پيوست
    ترا سي پاره اي سر دهد دست
  • برون نامد درين دوران به غايت
    کسي در پختگي اين ولايت
  • نظر گاه شبان روزي دل تست
    ولي روي دل تو در گل تست
  • چو پيرآن ديد بي خود گشت در حال
    چو مرغي مي زد اندر ره پرو بال
  • ترا دل هست ليکن هست معزول
    ولي در آرزوي نفس مشغول
  • که تا آن بز قدم بيرون نهادست
    بسي سر در طغار خون نهادست
  • گر از يک کام او گيري کناره
    زند در يک زمانت صد هواره
  • به صد افسوس در لعب و نظاره
    جهان خورد اين سگ افسوس خواره
  • سگ است اين نفس کافر در نهادم
    که من هم خانه اين سگ بزادم
  • مرا اي نفس عاصي چند از تو
    دلم تا کي بود در بند از تو
  • تنت در تنبلي انداختي تو
    ز خود عباس دبسي ساختي تو
  • سبک روحان به منزل گه رسيده
    تو خود را در گران جاني کشيده
  • گرفتي کاهلي در ره به پيشه
    به گفت و گوي بنشيني هميشه
  • در آمد کاروان و رفت چون دود
    کجا آن خفته کر را خبر بود
  • ندانم تا چه خوابت ديد ايام
    که خوش در خواب کردت تا سرانجام
  • که چون خورشيد روشن روي در گشت
    به تاريکي فرو ماني درين دشت
  • ترا چه جرم کاوردندت اي دوست
    تويي در راه معني مغز هر پوست
  • ازين هفت آسمان در راه معني
    ببايد رفت تا درگاه مولي
  • شکيبايي به جان او در آيد
    همه عالم نشان او بر آيد
  • ترا همچون سرايد زندگاني
    در آن عالم به عينه هم چناني
  • کجا آنجا وجود کس نمايد
    نمد چون در بر اطلس نمايد
  • به نيکي و بدي در کار خويشي
    همه آيينه کردار خويشي
  • اگر نيکست و گر بد کارو کردار
    شود در پيش روي تو پديدار
  • سياهي کرد در آبي نگاهي
    بديد از آب رويي پر سياهي
  • زفان بگشاد گفت اي صورت زشت
    کدامين ديو در عالم تر کشت