167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اسرار نامه عطار

  • خدا را چون خدا يک دوست کس نيست
    که در خورد خدا هم اوست کس نيست
  • که دارد در همه آفاق زهره
    که عرضه دارد اين نقد نه بهره
  • زهي وحدت که مويي در نگنجد
    درآن وحدت جهان مويي نسنجد
  • زهي نسبت که در چل صبح ايام
    بدست خويش بستي چينه بردام
  • زهي هيبت که گر يک ذره خورشيد
    بيابد گم شود در سايه جاويد
  • زهي شربت که در خون مي زند نان
    به اميد سقيکم ربکم جان
  • زهي فرصت که در عالم فروزي
    به آه بي دلي عالم بسوزي
  • زهي مهلت که چون هنگام آيد
    به مويي عالمي در دام آيد
  • زهي وقتي که در وقت اسيري
    جهاني را به سر مويي بگيري
  • زهي شدت که در حجت گرفتن
    نه برگ خامشي نه روي گفتن
  • چو ما يک ساعتي باشيم در خاک
    از آن زنگي نگه مان دار اي پاک
  • نداري دل که در دلداري ما
    دمي دل سوزدت برزاري ما
  • تويي در ضمن سر عقل و جانم
    چنين گوهر فشان زان شد زبانم
  • چو خلوت داشت پيش از وحي چل سال
    امين وحي، وحي آورد در حال
  • ز مويش مشگ در عالم دميده
    ز رويش نور برگردون رسيده
  • ز حضرت سينه پرنور او يافت
    ز جنت در نماز انگور او يافت
  • نياري با عتاب کبريا تاب
    اگر بي ما زني انگشت در آب
  • در انگشت قلم نابوده هرگز
    ز تو اهل قلم را اين همه عز
  • ز عزت عقل و جان حيران بمانده
    خرد انگشت در دندان بمانده
  • ترا چون چشمه خضرست در مشت
    برآور چشمه از زير هر انگشت
  • گر انگشتي شود جبريل در پيش
    بسوزد همچو انگشتي پر خويش
  • نه حلوا آنکسي در پيش دارد
    که انگشتش درازي بيش دارد
  • عمر را گوي تا برخيزد از خشم
    زند ابليس را انگشت در چشم
  • علي را گوي تا فرمان بري را
    ببخش در نماز انگشتري را
  • سر انگشتي گر آيد در زمينت
    ندارد آن زمان کس پاس دينت