167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • چند خواهي بحر جان در جوش بود
    جان فشاندن بايد و خاموش بود
  • کين شنو بر گفت چون دارد شرف
    در سخن کي کردمي عمري تلف
  • بس که ما در ريگ رو غم ريختيم
    بس گهر کز حلق خوک آويختيم
  • پند گير اي دل که گرداب بلاست
    زنده دل شو زانک مرگت در قفاست
  • در ميان عاشقان مرغان درند
    کز قفص پيش از اجل برمي پرند
  • تااز آن حکمت نگردي فرد تو
    کي شوي در حکمت دين مرد تو
  • حکمت يثرب بست اي مرد دين
    خاک بر يونان فشان در درد دين
  • گر دمي بر راه او در کارمي
    کي چنين مستغرق اشعارمي
  • گر مرا در راه او بودي مقام
    شين شعرم شين شرگشتي مدام
  • چون نديدم در جهان محرم کسي
    هم به شعر خود فروگفتم بسي
  • هر توانگر کين چنين گنجيش هست
    کي شود در منت هر سفله پست
  • تا ز کار خلق آزاد آمدم
    در ميان صد بلا شاد آمدم
  • من چنان در درد خود درمانده ام
    کز همه آفاق دست افشانده ام
  • وان کفن در آب چشم آغشته ام
    اي دريغا سر به سر به سرشته ام
  • آن کفن چون در تنم پوشيد پاک
    زود تسليمم کنيد آنگه به خاک
  • همچو اسمعيل در خود ناپديد
    آن زمان کو را پدر سر مي بريد
  • تو فروغ شمع مي بيني خوشي
    مي نبيني در سر او آتشي
  • آنک از بيرون کند در تن نگاه
    کي بود هرگز درون سينه راه
  • در خم چوگان چه گويي، هيچ جاي
    مي ندانم پاي از سر، سر ز پاي
  • اي دريغا نيست از کس ياريم
    عمر ضايع گشت در بي کاريم
  • گفت حق با تو چه کرد اي نيک بخت
    گفت ؛ چون شد در حسابم کار سخت
  • من نه کافر نه مسلمان مانده
    در ميان هر دو حيران مانده
  • بر من بيچاره اين در برگشاي
    وين ز راه افتاده را راهي نماي
  • در رهي مي رفت پيري راهبر
    ديد از روحانيان خلقي مگر
  • بود نقدي سخت رايج در ميان
    مي ربودند آن ز هم روحانيان