167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • گر شما روها بشوييد اين زمان
    آنگهي من نکته آرم در ميان
  • در نجاست مشک بويي، زان چه سود
    پيش مستان نکته گويي، زان چه سود
  • گر بسي بيني عدد، گر اندکي
    آن يکي باشد درين ره در يکي
  • نيست آن يک کان احد آيد ترا
    زان يکي کان در عدد آيد ترا
  • چون ازل گم شد، ابد هم جاودان
    هر دو را کي هيچ ماند در ميان
  • پيرزن در حال گفت اي بوعلي
    از کجا آوردي آخر احولي
  • مرد را در ديده آنجا غير نيست
    زانک آنجا کعبه ني و دير نيست
  • هرک در درياي وحدت گم نشد
    گر همه آدم بود مردم نشد
  • هرک او در آفتاب خود رسيد
    تو يقين مي دان که نيک و بد رسيد
  • ور تو ماني در وجود خويش باز
    نيک و بد بيني بسي و ره دراز
  • مار و کژدم در تو زير پرده اند
    خفته اند و خويشتن گم کرده اند
  • گر برون آيي ز يک يک پاک تو
    خوش به خواب اندر شوي در خاک تو
  • در دبيرستان اين سر عجب
    صد هزاران عقل بيني خشک لب
  • خود چو اين کس نيست مويي در ميان
    چون نتابد سر چو مويي از جهان
  • من کنون در بندگيت اي پادشاه
    همچو برفي کرده ام موي سياه
  • پس ز تکليف وز عقل آمد برون
    پاي کوبان دست مي زد در جنون
  • بندگي شد محو، آزادي نماند
    ذره اي در دل غم و شادي نماند
  • من ندانم تو مني يا من توي
    محو گشتم در تو و گم شد دوي
  • از قضا افتاد معشوقي در آب
    عاشقش خود را درافکند از شتاب
  • گفت من خود را در آب انداختم
    زانک خود را از تو مي نشناختم
  • تا توي برجاست در شرکست يافت
    چون دوي برخاست توحيدت بتافت
  • تو چرا حرمت نمي داري نگاه
    حق شناسي نبود اين در پيش شاه
  • بيشتر از شاه و کمتر آمدن
    جمله باشد در برابر آمدن
  • من کيم تا سر بدين کار آورم
    در ميان خود را پديدار آورم
  • خط بدادم من که در ايام شاه
    لايقي هر دم به صد انعام شاه