167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • گر از آن سنگي فتد در دست ميغ
    تا قيامت زو نبارد جز دريغ
  • جمله تاريک است اين محنت سراي
    علم در وي چون جواهر ره نماي
  • چون برون رفتي ازين گم در گمي
    هست آنجا جاي خاص آدمي
  • گر رسي زينجا بجاي خاص باز
    پي بري در يک نفس صد گونه راز
  • ور درين ره بازماني واي تو
    گم شود در نوحه سر تا پاي تو
  • چون تو نه ايني نه آن، اي بي فروغ
    مي مزن در عشق ما لاف دروغ
  • گر بخفتد عاشقي جز در کفن
    عاشقش گويم، ولي بر خويشتن
  • چون تو در عشق از سر جهل آمدي
    خواب خوش بادت که نااهل آمدي
  • چون چنين سربازيي در سر ببست
    بود آن اين يک بر آن ديگر ببست
  • دوستي گفتش که اي در تف و تاب
    جمله شب نيستت يک لحظه خواب
  • پاسبان را عاشقي نغز اوفتاد
    کار بي خوابيش در مغز اوفتاد
  • چون ز بي خوابيست بيداري دل
    خواب کم کن در وفاداري دل
  • عاشقان رفتند تا پيشان همه
    در محبت مست خفتند آن همه
  • چون بتابد، ملک حاصل آيدت
    حاصل آيد هرچ در دل آيدت
  • هست دايم سلطنت در معرفت
    جهد کن تا حاصل آيد اين صفت
  • ملک عالم پيش او ملکي شود
    نه فلک در بحر او فلکي شود
  • جمله در ماتم نشينندي ز درد
    روي يک ديگر نديدندي ز درد
  • شد مگر محمود در ويرانه اي
    ديد آنجا بي دلي ديوانه اي
  • تو نه اي شاهي، که تو دون همتي
    در خداي خويش کافر نعمتي
  • تا کلاغي را شود پر، حوصله
    کس نماند زنده در صد قافله
  • صد هزاران پشه در لشگر فتاد
    تا براهيم از ميان با سرفتاد
  • صد هزاران خلق در زنار شد
    تا که عيسي محرم اسرار شد
  • گر درين دريا هزاران جان فتاد
    شب نمي در بحر بي پايان فتاد
  • گر بريخت افلاک و انجم لخت لخت
    در جهان کم گير برگي از درخت
  • گر دو عالم شد همه يک بارنيست
    در زمين ريگي همان انگار نيست