167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • برگرفتش تا برد با جاي خويش
    آمدش مستي دگر در راه پيش
  • مرد عاشق چون بود در عشق زار
    کي خبر يابد ز عيب چشم يار
  • عشق آن زن در دلش نقصان گرفت
    کار او برخويشتن آسان گرفت
  • در جفاي من مرو زين بيش نيز
    داد بستان اندکي از خويش نيز
  • در همه عالم گر آگاهي ازو
    زو چه به داني که آن خواهي ازو
  • هرک در خلوت سراي او شود
    ذره ذره آشناي او شود
  • عشق تو با جان من در هم سرشت
    من نه دوزخ دانم اينجا نه بهشت
  • گر بسوزي همچو خاکستر مرا
    در نيابد جز تو کس ديگر مرا
  • حاجت من در همه عالم تويي
    اين جهانم و آن جهانم هم تويي
  • گر رجا و خوف نه در پي بدي
    پس شما را کار با من کي بدي
  • چون شکستي، پاک در هم سوز تو
    جمع کن خاکسترش يک روز تو
  • آن همي خواهم که تو شاهي کني
    حلقه در گوش مه و ماهي کني
  • هر کسي مي گفت شاهي با غلام
    در جهان هرگز نکرد اين احترام
  • تا بهشت و دوزخت در ره بود
    جان توزين رازکي آگه بود
  • گفت هر چيزي که هست آن در جهان
    خوب و زشت و آشکارا و نهان
  • اي طلب کار جهاندار آمده
    روز و شب در درد اين کار آمده
  • اوست در هر دو جهان مقصود تو
    گر ز روي امتحان معبود تو
  • بر تو بفروشد جهان پيچ پيچ
    در جهان مفروش تو او را به هيچ
  • گفت ترسيدم که در روز شمار
    بر سر آن جمع گويد کردگار
  • يا سپه را ده که کينه مي کشند
    يا بگو تا در خزينه مي کشند
  • شه درين انديشه سرگردان بماند
    در ميان اين و آن حيران بماند
  • مي گذشت او در ميان آن سپاه
    چون بديد از دور او را پادشاه
  • خواند آن ديوانه را شاه جهان
    پس نهاد آن قصه با او در ميان
  • چون نبيند بر تو زخم چوب هيچ
    بي شک اندازد مرا در پيچ پيچ
  • تن برهنه کرد يوسف آن زمان
    غلغلي افتاد در هفت آسمان