167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • در مرغزار چرخ که ثورست با اسد
    يک آتشي زنم که بسوزد در آن شرار
  • در مغز علتيست اگر اين مثلثم
    خورد و گران نشد که نه در خورد اين عطاست
  • قاعده خوش نهاد، در طرب و در گشاد
    چشم بدش دور باد والله خوش سنتي
  • بپوشد از نقش رويم، به شادي حله اطلس
    بجوشد مهر در جانم مثال شير در مرجل
  • عجايب صورتي شيرين، نمکهاي جهان در وي
    که ديدست اي مسلمانان نمک زيبنده در حلوا؟!
  • ترجيع دو، ذوق و ميل ايچي
    در دادن و در گرفتن از چي
  • در خانه هله بگشاي که در کوي تويم
    قصص جايزه برخوان نه که بر خوان توم؟
  • تا دامن هر جاني، پر در وگهر گردد
    تا غوطه خورد ماهي در قلزم احسانت
  • گر آبم در پستي، من بفسرم از هستي
    خورشيد پرستم من خو کرده در آن گرما
  • در هوشها فتاده نهايات بيهشي
    در گوشها فتاده صرير صلاي او
  • در طبع مي نهاد هزاران خروش جوش
    در ناي ني نهاد ز انفاس خود نوا
  • در بزم اوليا نه شکوفه نه عربده ست
    در خرمن خداي، نه رخصست و ني غلا
  • در نان بسي برفتي، در آب هم برو
    از بعد سير آب يقين مفرشت سماست
  • در پيش سرمستان دل، در مجلس پنهان دل
    خوان ملايک مي نهي، نزل مسيحا مي کشي
  • تسليم شده در خم چوگان الهي
    گر در طرب و شادي و، گر رهن بلاييد
  • در چشم تو شب اگرچه تيره ست
    در ديده او کند نهاري
  • اي آنک در دلي، چه عجب دلگشاستي!
    يا در ميان جاني، بس جانفزاستي
  • از آتش عشق در جهان گرميها
    وز شير جفاش در وفا نرميها
  • گر بوي نمي بري در اين کوي ميا
    ور جامه نمي کني در اين جوي ميا
  • آن لقمه که در دهان نگنجد به طلب
    وان علم که در نشان نگنجد به طلب
  • دل چون ماهست در دل انديشه مدار
    انداز تو انديشه گري را در آب
  • بي جام در اين دور شرابست شراب
    بي دود در اين سينه کبابست کباب
  • در چشم آمد خيال آن در خوشاب
    آن لحظه کزو اشک همي رفت شتاب
  • آب حيوان در آب و گل پيدا نيست
    در مهر دلت مهر گسل پيدا نيست
  • آسوده کسي که در کم و بيشي نيست
    در بند توانگري و درويشي نيست
  • آن نور مبين که در جبين ما هست
    وان ضؤ يقين که در دل آگاهست
  • از دوستي دوست نگنجم در پوست
    در پوست نگنجم که شهم سخت نکوست
  • ور در تو ز انکار رگي جنبانست
    آنماه در انکار تو هم تابانست
  • غم نيستکه آثار جنون در رگ ما است
    زيرا که فسونگر و فسون در رگ ماست
  • تا در دل من صورت آن رشک پريست
    دلشاد چو من در همه عالم کيست
  • چيزيست که در تو بيتو جويان ويست
    در خاک تو دريست که از کان ويست
  • در بتکده تا خيال معشوه ما است
    رفتن به طواف کعبه در عين خطا است
  • در راه طلب عاقل و ديوانه يکيست
    در شيوه عشق خويش و بيگانه يکيست
  • در صورت تست آنچه معنا همه اوست
    در معني تست آنچه دعوا همه اوست
  • در کوي غم تو صبر بيفرمانست
    در ديده ز اشک تو بر او حرمانست
  • در وصل جمالش گل خندان منست
    در هجر خيالش دل و ايمان منست
  • گر چرخ و هزار چرخ در کينه ماست
    غم نيست چو مهر يار در سينه ماست
  • شمعي که در اينخانه بدي خانه کجاست
    در ديده بد امروز ميان دلهاست
  • گر در وصلي بهشت يا باغ اينست
    ور در هجري دوزخ با داغ اينست
  • يک قطره از آن آب در اين بحر چکيد
    يگدانه ز انبار در اين صحرا کاشت
  • مستي ز ره آمد و بما در پيوست
    ساغر مي گشت در ميان دست بدست
  • هر ذره که در هوا و در کيوانست
    بر ما همه گلشن است و هم بستانست
  • هر ذره که در هوا و در هامونست
    نيکو نگرش که همچو ما مجنونست
  • گويند مرا باش در کار مدام
    من بي کارم وليک او در کار است
  • در غصه آنم که چه خواهم عذرت
    گر چشم تو در ماتم من تر گردد
  • خاک در آن باش که شاهان جهان
    خاک قدمش چو سرمه در ديده کنند
  • زين غلغله اي فتاد در انجم و چرخ
    در غلغله چشم ماه بر نجم فتاد
  • آنرا که شما در اين جهان جويانيد
    در خود چو جوئيد شما خود آنيد
  • وي اهل خرابات که در غرقابيد
    صد قافله بگذشت و شما در خوابيد
  • اي اهل خرابات که در غرقابيد
    خيزيد که روز و شب چرا در خوابيد