167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • تا بکي از من وفا از تو جفا
    در وفاداري چنين نبود روا
  • هرچ بيرون شد ز فهرست وفا
    نيست در باب جوان مردي روا
  • رتف غازي زين سخن از جاي خويش
    در عرق گم ديد سر تا پاي خويش
  • ليک صبرم هست تا طاس فلک
    جمله در رويت بگويد يک به يک
  • روي يوسف بود در برقع نهان
    پيش يوسف بود طاسي آن زمان
  • نام يوسف داشت، که بود از شما
    در نکويي گوي بر بود از شما
  • پيرهن در خون کشيديد از فسون
    تا دل يعقوب از آن خون گشت خون
  • دست زد بر طاس يک باري دگر
    طاس را آورد در کاري دگر
  • چون به چاه افکندنش کردند ساز
    جمله در چاه بلا ماندند باز
  • تو مکن چندين در آن قصه نظر
    قصه تست اين همه، اي بي خبر
  • باش تا از خواب بيدارت کنند
    در نهاد خود گرفتارت کنند
  • چند گرد طاس گردي سرنگون
    در گذر کين هست طشت غرق خون
  • در ميان طاس ماني مبتلا
    هر دم آوازي دگر آيد ترا
  • ديگري پرسيد ازو کاي پيشوا
    هست گستاخي در آن حضرت روا
  • در ره آتش سلامت کي بود
    مرد مجنون را ملامت کي بود
  • در خراسان بود دولت بر مزيد
    زانک پيدا شد خراسان را عميد
  • گفت آن ديوانه تن برهنه
    در مياه راه مي شد گرسنه
  • چون نهاد از راه در ويرانه گام
    بر سرش آمد همي خشتي ز بام
  • بود در کاريز بي سرمايه اي
    عاريت بستد خر از همسايه اي
  • مير گفتا هرک گرگ يک تنه
    سردهد در دشت صحرا گرسنه
  • تا در آن حالت شود بي خويش او
    ننگرد هيچ از پس و از پيش او
  • شد از آن روزن تگرگي آشکار
    بر سرديوانه آمد در نثار
  • تا که از جايي دري بگشاد باد
    روشني در خانه گلخن فتاد
  • گر نظر در سر بي نوران کني
    جمله آن بي شک ز معذوران کني
  • حرف او چون در خور قاضي نبود
    کرد انکار و بدين راضي نبود