167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • خواست تا بشناسد او را آن زمان
    زو نگشت آگاه در هفت آسمان
  • حق تعالي گفت عزم روم کن
    در ميان دير شو معلوم کن
  • جبرئيل آمد از آن حالت بجوش
    سوي حضرت بازآمد در خروش
  • پس زفان بگشاد گفت اي بي نياز
    پرده کن در پيش من زين راز باز
  • آنک در ديري کند بت را خطاب
    تو به لطف خود دهي او را جواب
  • اين بگفت و راه جانش برگشاد
    در خدا گفتن زفانش برگشاد
  • رحمت او بين که با پيغامبري
    در عتاب آمد براي کافري
  • شاخ شرک از جان او برکندمي
    خلعت دين در سرش افکندمي
  • هست درياهاي فضلش بي دريغ
    در بر آن جرمها يک اشک ميغ
  • چون بمرد آن مرد مفسد در گناه
    گفت مي بردند تابوتش به راه
  • در گنه بودي تو تا بودي همه
    پاي تا فرقت بيالودي همه
  • حکمت او در شبي چون پر زاغ
    کودکي را مي فرستد با چراغ
  • پس بگيرد طفل را در ره گذر
    کز چه کشتي آن چراغ اي بي خبر
  • زان بگيرد طفل را تا در حساب
    مي کند با او به صد شفقت عتاب
  • روز و شب اين هفت پرگار اي پسر
    از براي تست در کار اي پسر
  • جسم تو جزوست و جانت کل کل
    خويش را عاجز مکن در عين ذل
  • گفت عباسه که روز رستخيز
    چون زهيبت خلق افتد در گريز
  • من ميان هر دو حيران مانده
    چون کنم در چاه و زندان مانده
  • گفت باري اين بود در هر کسي
    زانک مرد يک صفت نبود بسي
  • چون بود در طاعتت دلبستگي
    با صلاح آيي به صد آهستگي
  • باز جستندش به هر موضع بسي
    در مخنث خانه اي ديدش کسي
  • در ميان آن گروهي بي ادب
    چشم تر بنشسته بود و خشک لب
  • گفت اين قومند چون تردامني
    در ره دنيا نه مرد و نه زني
  • گم شدم در ناجوانمردي خويش
    شرم مي دارم من از مردي خويش
  • گر تو بيش آيي ز مويي در نظر
    خويشتن را از بتي باشي بتر