نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
گويند زاريت چيست زين ناله
در
دو عالم
گفتم همين بسستم
در
هر دو عالم آري
در
پيش ذوق عشقش
در
نور آفتابش
تن چيست چون غباري جان چيست چون بخاري
در
عين کفر جوهر ايمان ربوده اي
در
دوزخي و جنت و کوثر گرفته اي
اي شاه شمس مفخر تبريز بي نظير
در
قاب قوس قرب و
در
ادني چگونه اي
در
مغزها نگنجي بس بي کرانه اي
در
جسم ها نگنجي ز ايشان زيادتي
خامش مساز بيت که مهمان بيت تو
در
بيت ها نگنجد چه
در
عمارتي
در
حلقه اندرآ و ببين جمله جان ها
در
گوش حلقه کرده به قانون چاکري
در
هر گره نگه کن وضع خداي بين
در
هم ببسته موسي و فرعون و سامري
گر محو مي نمايي
در
دودمان حس
در
عشق آتشين دلارام ظاهري
در
لطف و
در
نوازش آن شه نگاه کن
اي تيغ هجر چند زني زخم خنجري
گر آفتاب عشق نبوديم چون زحل
گه
در
صعود انده و گه
در
نزولمي
راه قلندري ز خدايي برون بود
در
بندگي نيايد و نه
در
پيمبري
گاه منم بر درت حلقه
در
مي زنم
گاه تويي
در
برم حلقه دل مي زني
در
دل آيينه من
در
دل من آينه
تن کي بود محدثي دي و پريرينه اي
گاه چو اشتر
در
وحل آيي
گه چو شکاري
در
عجل آيي
در
سوي بي سو مي رو و مي جو
تا کي اي دل
در
علل آيي
نفخ کند جان
در
دل ترسان
مطرب جويي
در
غزل آيي
در
آن مکان که مکان نيست قصرها داري
در
اين مکان فنا چون حريص تمکيني
زهي وجود که جان يافت
در
عدم ناگاه
زهي بلند که جان گشت
در
چنين پستي
چگونه از کف غم مي رهانيم
در
خواب
چگونه
در
غم وا مي کشي به بيداري
هنروري که بپوشد هنر غرض آنست
که شهره گردد
در
ستر و
در
نهان داري
مجردان همه شب نقل و باده مي نوشند
در
اين خوشي که
در
افواه سابق الديني
زهي وجود که جان يافت
در
عدم ناگاه
زهي بلند که جان گشت
در
چنين پستي
پديد گشت يکي آهوي
در
اين وادي
به چشم آتش افکند
در
همه نادي
در
لطف اگر بروي شاه همه چمني
در
قهر اگر بروي که را ز بن بکني
اي دل چو
در
وطني ياد آر صحبت ما
آخر رفيق بدي
در
راه ممتحني
تو شاه عظيمي که
در
دل مقيمي
تو آب حياتي که
در
تن رواني
درآ
در
دل ما که روشن چراغي
درآ
در
دو ديده که خوش توتيايي
تو شاه عظيمي که
در
دل مقيمي
تو آب حياتي که
در
تن رواني
ز فکرت دل و جان گر آرام داشت
چرا رفت
در
سکر و
در
موسقي؟!
چرا بسته باشي چو
در
مجلسي
چرا خشک باشي چو
در
زمزمي
زاغي و بازي
در
يک قفص شد
و از زخم هر دو
در
ابتلايي
نفسي و عقلي
در
سينه ما
در
جنگ و محنت مست خدايي
جنس سگاني وغ وغ کناني
مي گرد
در
کو
در
خانه نايي
يک قطره بود
در
ابر گران
در
بحر فتد يابد گهري
در
بيضه تن مرغ عجبي
در
بيضه دري ز آن مي نپري
عشق آن کرم بود
در
تحقيق
در
دل صد جنيد بغدادي
ني که يوسف خزيد
در
چاهي
نه محمد گريخت
در
غاري
شاه مرا ميل چو
در
آشتيست
کرد
در
افلاک اثر آشتي
براي تو مهان
در
انتظارند
سبکتر رو، چرا
در
مول مولي؟
ازين
در
برد جمله عالم مراد
برين
در
بميرم، چو تو سايلي
برين
در
چو دري درون صدف
چو دوري، چو ريمي، که
در
دملي
درکش چو افيون، واره تو اکنون
گه
در
جوابي، گه
در
سوالي
چند پس پرده و از
در
برون
بر
در
اين پرده، اگر بر دري
اي قبله انديشها شير خدا
در
بيشها
اي رهنماي پيشها چون عقل
در
جان مي روي
بستيم
در
دوزخ يعني طمع خوردن
بگشاي
در
جنت يعني که دل روشن
در
بيشه شيران رو تا صيد کني آهو
در
مجلس سلطان رو وز باده سلطان چش
آب خوبي همه
در
جوي تو آنگه گويي
بر
در
خانه ما تخته منه جامه مشو
زهره چه رو نمايد
در
فر آفتاب
پشه چه حمله آرد
در
پيش تندباد
در
خانقه عالم،
در
مدرسه دنيا
من صوفي دل صافم، ني صوفي پشمينه
صفحه قبل
1
...
337
338
339
340
341
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن